گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - و قال ایضآ یمدحه

 

سروری که سرو امانی بباغ فضل

از چشمه سار لطف تو سیراب می رود

در روزگار دست تو پای امید خلق

چون خامۀ تو پر گهر ناب می رود

از ننگ رنگ روز حسودت شب سیاه

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

چون زلف سرفشان تو در تاب می‌رود

شب در پناه پرتو مهتاب می‌رود

چون ابروی کمانکش تو تیر می‌کشد

از چشم عاشقان تو خوناب می‌رود

بر بوی روز وصل تو و بیم هجر شب

[...]

مجد همگر
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۳

 

شاه سوار من نگر مست و خراب می رود

هر که رخ چو ماه او دید، ز تاب می رود

کرده خراب خانه ها جان من خراب هم

خلق دوان که اینک آن خانه خراب می رود

چشم رسیدنش مباد، ار چه ز بهر کشتنم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۹

 

چشم تو خفته ایست که در خواب می رود

زلف تو آفتی ست که در تاب می رود

هندوی سنبل تو چه دزد دلاور است؟

کو شب به روشنایی مهتاب می رود

هر دم ز شور پسته شیرین تو مرا

[...]

امیرخسرو دهلوی