گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰

 

خیال زلف تو چشمم به خواب می‌بیند

دلم ز شمع جمال تو تاب می‌بیند

کسی که چشمه آب حیات لعل تو دید

برون از آن همه عالم سراب می‌بیند

به غیر عشق تو در دیده هر چه می‌آید

[...]

سلمان ساوجی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۸

 

جگر در تشنگی جان‌بخشیی کز آب می‌بیند

دل افسردهٔ ما از شراب ناب می‌بیند

ز بس در گرم سیر آرزو لب تشنهٔ وصل است

دلم شد آب و خود را همچنان بی‌تاب می‌بیند

کسی کو لعل آن لب را به برگ گل دهد نسبت

[...]

جویای تبریزی