گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۳

 

سرگرمئی کو تا نهم از کنج عزلت پا برون

نوبت زنان از عشق تو آیم به صد غوغا برون

چون مرد میدان را زنند از بهر جانبازی صلا

سر بر کف و کف بر دهان آیم من شیدا برون

دهشت شود نو سلسله چون از صف دیوانگان

[...]

محتشم کاشانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۲۹

 

کی به سنگ از مغز مجنون می رود سودا برون؟

چون برد انجم سیاهی از دل شبها برون؟

خاک نرگس زار خواهد گشتن از چشم سفید

گر ز خلوت این چنین آیی به استغنا برون

از پر و بال سمندر نیست رنگی شعله را

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode