گنجور

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

با وجود ضعف کی ما را کس از جا برده است

جادوی‌ها کرده زلفش تا دل ما برده است

دشت عمری از لگدکوب جنون آسوده بود

عشق مجنونِ دگر اینک به صحرا برده است

خواهش آغوشِ موجِ فتنه بی‌تابانه باز

[...]

فیاض لاهیجی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۱۶

 

چون غبارم جلوه بیباکی از جا برده است

خاکساری بین که کارم را چه بالا برده است

نیست در دستم عنان اختیاری همچو موج

گریه ام گاهی به صحرا گه به دریا برده است

هرزه گردی کی غبار از خاطر ما می برد

[...]

اسیر شهرستانی