مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۵
ای قد خوش تو سرو شاداب حیات
لعل لب تو چشمه نایاب حیات
با قد تو باد در کف سرو چمن
با لعل تو خاک بر سر آب حیات
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۶
ای وصل تو سرمایه اسباب حیات
در بحر غم تو نیست پایاب حیات
لب تشنه خضر پیش لبت جان می داد
می گفت که خاک بر سرآب حیات
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۷
ای خامه تو نهال سیراب حیات
در دست تو پنچ چشمه آب حیات
زان پنج سه گر برای من رنجه کنی
بربنده شود گشاده صد باب حیات
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸
خضری که به او گشاده شد باب حیات
از لعل تو ساخت وجه اسباب حیات
در آتش آذر و به کف باد هوس
می گفت که خاک برسر آب حیات
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۰
تا بسته نگردد بکل ابواب حیات
وز تن نشود منقطع اسباب حیات
امید توان داشت که آید بصفا
از تیرگی محنت و غم آبحیات
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۲۱۱ - پایان کتاب خواجو در حالت خود گوید
زده بحر او موج آب حیات
سوادش همین عین آب حیات
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۴
باز آ که نماند بی توام تاب حیات
بی وصل تو تلخست شکر خواب حیات
باز آی و بکش که بی تو در مشرب من
زهر اجل است خوشتر از آب حیات
اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۲۱ - نوشتن گل جواب نامه جم را
خضر خطی در نظر آب حیات
گلشن جان وز همه باب حیات
اهلی شیرازی » سحر حلال » بخش ۲۱ - نوشتن گل جواب نامه جم را
خضر خطی در نظر آب حیات
گلشن جان وز همه باب حیات