گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶

 

تا آفتاب روی تو مشکین نقاب بست

جان را شب اندر آمد و دل در عذاب بست

ترسید زلف تو که کند چشم بد اثر

خورشید را ز پردهٔ مشکین نقاب بست

ناگاه آفتاب رخت تیغ برکشید

[...]

عطار