گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

من و بزمی که به مژگان نرسد خواب آنجا

شود آرام می و ساغر سیماب آنجا

عندلیب چمنی گشته دلم کز نم اشک

شعله داغ بود لاله سیراب آنجا

شده ام غرقه بحری که ز اعجاز خطر

[...]

اسیر شهرستانی