گنجور

عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۳۴

 

مستم ز می عشق و خراب افتاده

برخاسته دل بیخور و خواب افتاده

در دریایی که آنست در سینهٔ ما

جان رفته و تن بر سر آب افتاده

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۴۳

 

مستم ز می عشق خراب افتاده

برخواسته دل از خور و خواب افتاده

در دریائی که پا و سر پیدا نیست

جان رفته و تن بر سر آب افتاده

مولانا
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

ای سر زلف تو در حلقه و تاب افتاده

چنبر جعد تو از عنبر ناب افتاده

بی نمکدان عقیق لب شورانگیزت

آتشی در دل بریان کباب افتاده

چشم مخمور ترا دیده و برطرف چمن

[...]

خواجوی کرمانی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۵ - حکایت سفینه غلام

 

چرا برهنه تنت در تراب افتاده

مقابل شرر آفتاب افتاده

صامت بروجردی