×
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۲۷
شربت بیماری دل تیغ سیراب است و بس
صندلی درد سر ویرانه سیلاب است و بس
گم مکن ره، خضر اگر تیری به تاریکی فکند
چشمه حیوان دم شمشیر سیراب است و بس
مجلس اهل ریا چون بوریا افسرده است
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۳۴
پاکرو در خاک هندستان، همین آب است و بس
سبحه گردانی که دارد، چرخ دولاب است و بس
دل بکن از خود، که در بزم جگرخواران هند
ناخنی کز خون نگردد سرخ، مضراب است و بس
هرکه آمد، از هجوم تیره روزی برنگشت
[...]