گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۲

 

خوش آن که بینم روی او، وز اضطراب از خود روم

بر پای آن سرو روان افتم چو آب از خود روم

با او شبی می خورده‌ام، نبود عجب کز یاد آن

چشمم چو بر ساغر فتد، همچون حباب از خود روم

در خواب او را دیده‌ام، صدبار در هر ساعتی

[...]

سلیم تهرانی