×
رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶۱
باغ ملک آمد طری از رشحهٔ کلک وزیر
زان که افشک میکند مر باغ و بستان را طری
رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶۵
آهو ز تنگ کوه بیامد به دشت و راغ
بر سبزه باده خوش بود اکنون، اگر خوری
رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶۸
به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو، بتا
به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی
رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶۹
ای آن که از عشق تو اندر جگر خویش
آتشکده دارم سد و بر هر مژه ای ژی
رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷۰
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷۱
شدم پیر بدین سان و تو هم خود نه جوانی
مرا سینه پر انجوخ و تو چون چفته کمانی
رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷۲
زر خواهی و ترنج، اینک این دو رخ من
می خواهی و گل و نرگس، از آن دو رخ جوی
رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷۳
سرو است آن یا بالا؟ ماه است آن یا روی؟
زلف است آن یا چوگان؟ خال است آن یا گوی؟
دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳
برخیز و برافروز هلا قبلهٔ زردشت
بنشین و برافکن شکم قاقم بر پشت
بس کس که ز زردشت بگردیده، دگر بار
ناچار کند روی سوی قبلهٔ زردشت
من سرد نیابم که مرا ز آتش هجران
[...]