عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۱۷ - فدائی مشروطیت ایران
ای محترم مدافعِ حُرّیَتِ عِباد
ای قائِدِ شجاع، هواخواهِ عدل و داد
کردی پی سعادتِ ما، جانِ خود فدا
پاینده باد نام تو، روحت همیشه شاد
عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۱۸ - به نویسنده «شهریاران گمنام »
به توام شیفته از هر جهت، افکار تو کرد
دیده، نادیده، مرا تشنه دیدار تو کرد
آنچه از خامه پندار، پدید آوردی
شد یقین «نسخ یقین همه » پندار تو کرد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » به نام یزدان - این (است) اندرز انوشک روان اتروپات مارسپندان
بخواندم زگفتار دانای راد
که اندرز فرزند راکرد یاد
نکو نام پاد آذر شادکام
که بودش پدر ماراسپند نام
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵
هر آن چیزکان زی تو نبود نکو
به دیگر کسانش مکن آرزو
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷
مشو خویشتن بنده در زندگی
مکن پیش همچون خودی بندگی
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۸
رود هرکه با تو به خشم و به کین
از او دور باش و به رویش مبین
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۹
امیدت به دادار دارنده بند
گزین دوستی کت بود سودمند
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۰
به گیتی ره ایزدی توختن
بود مینوی توشه اندوختن
به راه خدا و امهرآسپند
به جان کوش تا وارهی ازگزند
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۱
به زن راز پنهان مکن اشکار
همان کودکان را به فرهنگ دار
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۲
نیوشنده باش و سخن درپذیر
پس و پیش پاسخ به پیمانه گیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۳
مبادا ز فرهنگ و دانش جدا
زن و کودک مردم پارسا
کش آرد پشیمانی بیکران
برد بیش و تیمار و رنج گران
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۱۴، ۱۵
به بیگاه بر روی مردم مخند
زگفتار بیمایه لب بازبند
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۲۱
مشو همخور و خفتبامستمرد
که آمیزش مست رنجست و درد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۲۳
مشو هیچ با مرد بدچشم یار
که بدچشم مردم نیاید به کار
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۲۵
چو پیدا شدت نزد شاهان فروغ
نگر تا نگویی بدیشان دروغ
سخن جز به آیین دانش مگوی
که نزد شهان باشدت آبروی