حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة التاسعة عشر - فی اوصاف بلدة بلخ
هر یکی چون سپهر ثابت رای
هر یکی چون ستاره راهنمای
طبعشان در کرم بهانه طلب
لطفشان در حدیث روح افزای
مایه دار سخا و علم علی
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة التاسعة عشر - فی اوصاف بلدة بلخ
گرم تازان عرصه تجرید
پاکبازان رسته افلاس
همه هشیار شوق بی خور و خواب
همه مشتاق عشق بی می و کأس
همچو مل رنج کاه و روح افزای
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة التاسعة عشر - فی اوصاف بلدة بلخ
شهرشان از خوشی چو خلد برین
رویشان از کشی چو حور العین
تیره از رویشان بدور و نجوم
خیره از زلفشان زمان و زمین
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة التاسعة عشر - فی اوصاف بلدة بلخ
از طبع ملول تو چنان ترسانم
کاین قصه بشرح گفت می نتوانم
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة التاسعة عشر - فی اوصاف بلدة بلخ
حسبت بلد تهم داری و ساکنها
جیران بیتی و اعمامی و اخوالی
اصبحت فیهم عظیم القدر ذاخطر
و رحت فیهم برحب العیش و البال
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة التاسعة عشر - فی اوصاف بلدة بلخ
گه شمس در اقامت و گاه بدر در مسیر
که برق در بستم و گاه ابر می گریست
اندر دهان دهر گه این رفت و آن بماند
و اندر زبان خلق گه این مرد و آن بزیست
این را حیات کوته و آنرا امل دراز
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة التاسعة عشر - فی اوصاف بلدة بلخ
از خاک اگر جلاب کنی نیک آیدت
از بسکه خفته اند در آن ساده شکران
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة التاسعة عشر - فی اوصاف بلدة بلخ
معلوم من نشد که بر آن پیر سالخورد
دهر مشعبد و فلک بلعجب چه کرد؟
در کأس روزگار کجا دید زهر و نوش
وزکاسه سپهر کجا خورد گرم و سرد؟
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة التاسعة عشر - فی اوصاف بلدة بلخ
از غایت تنزه و خوبی و دلکشی
پنداشتم که جنت عدنست از خوشی
در سر کشیده شاخ شجرهای اوحلل
در بر گرفته خاک چمن های او وشی
بر گلبنان گنبد اخضر نهاد او
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة العشرون - فی السکباج
زمان فی اسرته ضیاء
و عیش فی بدایته سرور
فصبح العیش زانته الدراری
ولیل العمر حلته البدور
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة العشرون - فی السکباج
آندم که چرخ را سوی من دسترس نبود
چشم بد سپهر حرون در سپس نبود
و اندر طواف بیهده در کوی کودکی
خوف اذای شحنه و بیم عسس نبود
وقتی که می چکید زلب شیر کودکی
[...]
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة العشرون - فی السکباج
گه بر بساط عشرت دامن کشیدمی
گاهی ز دست خوبان باده چشیدمی
از آب جز نشان پیاله نجستمی
در خواب جز خیال چمانه ندیدمی
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة العشرون - فی السکباج
شعر:
جویان روم بسوی تو ای همچو ماه و خور
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة العشرون - فی السکباج
هر یک جویان بطبع پاک و دلخوش
مانند نعامه لقمه های آتش
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة العشرون - فی السکباج
بگرفت از برای دل کینه توز را
زنگی شب ولایت رومی روز را
بنشاند آب تیره ز سیل شب سیاه
از آفتاب تابش و گرمی و سوز را
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة العشرون - فی السکباج
اندر اطراف صحن اوپیدا
گور بیدا و ماهی دریا
یار و انباز کبک با تیهو
جفت و همراز بره با حلوا
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة العشرون - فی السکباج
برنگ چهره بیمار یک اندر وی
دوای دلشدگی و شفای بیماری
بوقت طبخ در او کرده است خوانسالار
زرنگ و بوی بسی زرگری و عطاری
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة العشرون - فی السکباج
مخور از روی شهوت و دونی
از پی آز و حرص افزونی
لقمه نان بود که دارد باز
از بسی لقمه های صابونی
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة العشرون - فی السکباج
جان رأی شتاب کرد چون او بشتافت
دل بر اثرش برفت چون روی بتافت
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة العشرون - فی السکباج
چون آفتاب و ماه قدم بر فلک زنیم
گر با خیال وصل تو نان بر نمک زنیم
ما را چو میزبانی وصل تو شد یقین
حاشا که بعد از این نفس از کوی شک زنیم
آندم مبادمان که با شراک و اشتراک
[...]