ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۷
به ابی انت و امی ز خدا می خواهم
که رساند زره لطف بدان درگاهم
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۸
من موصوله ام و از لب لعلت جانا
صله بوسه دهم عاید آن می خواهم
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۹
تصدقت شوم ای گلعذار سیمین تن
که بی حضور تو تلخ است زندگانی من
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۰
قربان سرت شوم بیا حالم بین
در دست فراق خویش با مالم بین
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۱
هنر اکنون به دل خاک طلب باید کرد
زانکه اندر دل خا کند همه پرهنران
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۲
دردت به جانم ای بت نامهربان من
زیرا که بی تو مایهی رنج است جان من
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۴
پیش مرگت شوم ای لعبت چین
که غلامیت به از سلطنت روی زمین
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۵
رئیس خیل هواجن امام جمعه حسن
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۶
شبروی گر هست ماه است آن هم اندر آسمان
سرکشی گر هست سروست آن هم اندر بوستان
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۷
برادرا، به عروس نشاط،همسر شو
ولیک با خبر از حال این برادر شو
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۸
دل زنده می شود به نسیم خیال تو
جان رقص می کند به امید وصال تو
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۹
ببال ای تخت افریدون نیار ای تاج کیخسرو
که این ملک کهن را داد یزدان شهریاری تو
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴۲
هزار سال رهست از تو تا مسلمانی
هزار سال دیگر تا به شهر انسانی
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴۴
به هر که جور نکردی نمی توانستی
تو آن نه ای که جفایی توانی و نکنی
طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتیها » شمارهٔ ۲
یک دل آسوده در این باغ نیست
لالهای نبود که او را داغ نیست
قتل تیهو بس که کار طغرل است
صلصل و دراج صید زاغ نیست
طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتیها » شمارهٔ ۳ - به گلشنی بخارایی
مدتی شد که یار نامه نکرد
رقم عنبرین شمامه نکرد
یا مگر کاغذ و مداد نداشت
یا مرا لایق به خامه نکرد؟!