گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۰

 

قربان سرت شوم بیا حالم بین

در دست فراق خویش با مالم بین

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۱

 

هنر اکنون به دل خاک طلب باید کرد

زانکه اندر دل خا کند همه پرهنران

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۲

 

دردت به جانم ای بت نامهربان من

زیرا که بی تو مایه‌ی رنج است جان من

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۳

 

همایون باد و فرخ باد و میمون

جلوس شاه بر تخت همایون

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۴

 

پیش مرگت شوم ای لعبت چین

که غلامیت به از سلطنت روی زمین

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۵

 

رئیس خیل هواجن امام جمعه حسن

مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۶

 

شبروی گر هست ماه است آن هم اندر آسمان

سرکشی گر هست سروست آن هم اندر بوستان

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۷

 

برادرا، به عروس نشاط،همسر شو

ولیک با خبر از حال این برادر شو

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۸

 

دل زنده می شود به نسیم خیال تو

جان رقص می کند به امید وصال تو

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۹

 

ببال ای تخت افریدون نیار ای تاج کیخسرو

که این ملک کهن را داد یزدان شهریاری تو

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴۰

 

من در غم تو چو مرغ سرکنده

همواره لبت ز عیش در خنده

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴۱

 

یک روز تو را به راه دیدم

هر روز مراست دیده بر راه

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴۲

 

هزار سال رهست از تو تا مسلمانی

هزار سال دیگر تا به شهر انسانی

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴۳

 

چشم مستت شوخی آغازد همی

وز نگاهی کار ما سازد همی

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴۴

 

به هر که جور نکردی نمی توانستی

تو آن نه ای که جفایی توانی و نکنی

ادیب الممالک
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۲

 

یک دل آسوده در این باغ نیست

لاله‌ای نبود که او را داغ نیست

قتل تیهو بس که کار طغرل است

صلصل و دراج صید زاغ نیست

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۳ - به گلشنی بخارایی

 

مدتی شد که یار نامه نکرد

رقم عنبرین شمامه نکرد

یا مگر کاغذ و مداد نداشت

یا مرا لایق به خامه نکرد؟!

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۶

 

جهان تاریک شد امروز در چشم من ای قمری

مگر از سوز من بال تو گردد روشن ای قمری؟!

به یاد جلوه سرو سهی از چیست افغانت؟!

ز آب دیده جاری ساز آب گلشن ای قمری!

طغرل احراری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۶۵ - گل نخستین

 

هنوز همنفسی در چمن نمی‌بینم

بهار می‌رسد و من گل نخستینم

به آب جو نگرم خویش را نظاره کنم

به این بهانه مگر روی دیگری بینم

به خامه‌ای که خط زندگی رقم زده است

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۶۶ - دعا

 

ایکه از خمخانه فطرت بجامم ریختی

ز آتش صهبای من بگداز مینای مرا

عشق را سرمایه ساز از گرمی فریاد من

شعلهٔ بیباک گردان خاک سینای مرا

چون بمیرم از غبار من چراغ لاله ساز

[...]

اقبال لاهوری
 
 
۱
۷۴۴
۷۴۵
۷۴۶
۷۴۷
۷۴۸
۷۷۰