گنجور

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۵۶ - سنگ زن

 

سنگ زن امرد ز دستم خورد چندین زخم ها

خانه من آمد و گفتا بده مرهم بها

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۵۷ - سنگ زن

 

سنگ زن امرد ز جنگ سنگ دایم دم زند

عاشقان را بیند از دور و به سنگ کم زند

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۵۸ - شب باز

 

دلبر شب باز با من دوش صورتها نمود

همره خود خانه آوردم به هر صورت که بود

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۵۹ - مارباز

 

گفتمش با مارباز امرد که با من یار شو

ز هر چشمی کرد و گفتا در ره خود راست رو

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۶۰ - کاغذ گر

 

بدن آن نگار کاغذ گر

کاغذ مهر کرده را ماند

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۶۱ - حکاک

 

دلبر حکاک من با چرخ دارد جنگ را

می کند سوراخ با الماس مژگان سنگ را

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۶۲ - گلخن تاب

 

شوخ گلخن تاب من دارد جمال آتشین

عاشقان را صحبت او کرده خاکستر نشین

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۶۳ - کاسه باز

 

کاسه باز امرد چنین کرده به شهر آئین خود

رفته گرداند به هر جا کاسه چوبین خود

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۶۴ - تسمه باز

 

تسمه باز امرد که پشت تسمه را رو می کند

در شکافش هر که قلب انداخت یرغو می کند

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۶۵ - مشکباز

 

با مشکباز امردی شب تا سحر گفتم خواص

گر روی بر آسمان از من نخواهی شد خلاص

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۶۶ - جغرات فروش

 

جغراتفروش آنکه بود داغ خریدار

چون خمره جغرات کند خواب به بازار

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۶۷ - رنگین فروش

 

دلبر رنگین فروشم شهر آئین می کند

دامن خود را ز خون خلق رنگین می کند

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۶۸ - قماری

 

آن قماری امرد من باخت نقشی بر مراد

عاشقان را خانه خود برد و خود را بای داد

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۶۹ - ریش آرا

 

شوخ ریش آرا فروشم باشد از دی دل به درد

کفچه زد چندان که تخم عاشقان را هیچ کرد

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۷۰ - کرباس جلاب

 

دلبر کرباس جلابم به هر کس می تند

چون نمایم خویش را از دور گزگز می کند

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۷۱ - کوکناری

 

گفتمش با شوخ کوکناری رخم از توست زرد

دامن خود برکفم داد و سخن را صاف کرد

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۷۲ - کاردگر

 

کاردگر امرد شبی بر آتش من آب زد

سینه تفسیده ام را دید و چرخ و تاب زد

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۷۳ - قفل گر

 

قفل گر امرد مرا کرد از در خود ناامید

گفتمش قفل تو را خواهم گشادن بی کلید

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۷۴ - قفل گر

 

قفل گر امرد میان ما و او سودا نشد

تا نیامد خانه ام قفل دل او وا نشد

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۷۵ - قفل گر

 

با نگار قفل گر دیروز سودا ساختم

پره های قفل او را رفته بیجا ساختم

سیدای نسفی
 
 
۱
۵۴۸
۵۴۹
۵۵۰
۵۵۱
۵۵۲
۷۷۰