گنجور

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۱۶ - کهنه روز

 

کهنه دوز امرد که او را صاحب ده ساختم

پاره هایش بردم و در خانه دربه ساختم

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۱۷ - شلغم فروش

 

دلبر شلغم فروش خویش را دیدم ز دور

گفتمش از پا فتادم گفت ای شل غم مخور

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۱۸ - نانکش

 

شوخ نانکش عاشقان خویش را خواند پدر

نان طلب را از سر اخلاص بردارد به سر

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۱۹ - واعظ

 

دلبر واعظ گشاده صفحه افسونگری

عاشقان را صحبت او کرده تحت المنبری

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۲۰ - جلودار

 

تا شد آن شوخ جلودار با من دلخسته یار

از سمند سرکشم رفته عنان اختیار

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۲۱ - خراسبان

 

دلبر خراسبان دوکان خود نو ساخته

عاشقان را چشم بسته در خراس انداخته

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۲۲ - که فروش

 

که فروش امرد به کاهی کرد با ما ماجرا

گفتمش بر باد خواهم داد کاه کهنه را

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۲۳ - فوطه باف

 

گفتمش با فوطه باف امرد دکان خود نما

گفت اگر بافنده یی مینداز میان من کشا

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۲۴ - ساربان

 

ساربان امرد غمش دارد شتر را ناتوان

بوالهوس را می شمارد در قطار عاشقان

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۲۵ - گلخن تاب

 

شوخ گلخن تاب امشب بود در سوز و گداز

در تنورش رفته آتش کاو خود کردم دراز

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۲۶ - گلخن تاب

 

آن نگار گلخنی را خانه گرمک یافتند

عشقبازان رفته او را بام پستک یافتند

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۲۷ - غوزه چین

 

با نگار غوزه چین گفتم جفایت می کشم

گر شوی همصحبت من پخته هایت می کشم

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۲۸ - کشتین گیر

 

شوخ کشتین گیر با من مشق پیچ و تاب کرد

خانه من رفت و تنبان را کشید و خواب کرد

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۲۹ - سیمکش

 

سیمکش امرد که باشد شوخ سیمین پیکری

از میان عاشقان دارد به سیم آور سری

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۳۰ - ملتقچی

 

چون فتیله شوخ ملتقچی ز حرفم سرنتافت

تا نیامد خانه من بوی دارو را نیافت

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۳۱ - پوست جلاب

 

پوست جلاب امرد من دوش با من گشت دوست

خانه من آمد و او را جدا کردم ز پوست

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۳۲ - کرنایی

 

شوخ کرنایی دهان خود پر از زر می کند

هر شب از فریاد گوش عاشقان کر می کند

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۳۳ - سورنایی

 

شوخ سرنایی مرا امشب به جستجوی شد

همره من آمد و در خانه من توی شد

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۳۴ - سورنایی

 

شوخ سرنایی که می خواهد ز عشاق انجمن

می کند پیوسته ده انگشت خود را در دهن

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۳۵ - دوکتراش

 

نگار دوکتراش من گذشت از چرخ غوغایش

چو دوک پیوسته در چرخند مرد و زن ز سودایش

اگر پرسد کسی از وی به ناگه قیمت دوک را

کمانچه افگند در گردن و گرد ته پایش

سیدای نسفی
 
 
۱
۵۴۱
۵۴۲
۵۴۳
۵۴۴
۵۴۵
۷۷۰