گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۷

 

دور ساغر بی هوای ابر پا در گل بود

بادبان کشتی می ابر دریا دل بود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۸

 

در بساط آسمان خشک، همت کم بود

آفتابش کاسه دریوزه شبنم بود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۹

 

حاصل جمعیت عالم پریشانی بود

بیشتر بیماری مردم ز مهمانی بود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۰

 

بخت با ما بر خلاف راه مقصد می رود

پای خواب آلود هر راهی که خواهد می رود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۱

 

دیده هر کس که از اشک ندامت تر شود

راست هر مژگان او سرو لب کوثر شود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۲

 

هر که گرداند ز دنیا روی، از مردان شود

آن بود فیروز جنگ اینجا که روگردان شود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۳

 

فیض روشن گوهران از ارتحال افزون شود

سایه خورشید تابان از زوال افزون شود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۴

 

از شراب لاله گون همت دوبالا می شود

هر که نوشد آب این سرچشمه رعنا می شود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۵

 

حسن خط از حلقه گشتن ها زیادت می شود

خط ز پیچ و تاب قلاب محبت می شود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۶

 

در وجود ما شراب تلخ باطل می شود

از زمین شور ما افسوس حاصل می شود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۷

 

عمر اهل دولت از احسان دو چندان می شود

رشته هستی دو تا از مد احسان می شود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۸

 

آسمان افتادگان را غمگساری می شود

گردش پرگار مرکز را حصاری می شود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰۹

 

خون می را از عروق تاک می باید کشید

انتقام خون خلق از خاک می باید کشید

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۰

 

ساغر می را به دست می پرست ما دهید

خونی خمیازه ما را به دست ما دهید!

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۱

 

کجا چشم بد از دود سپندم در گزند افتد؟

به بخت من گره در کار آتش از سپند افتد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۲

 

به جز دندان کز آب زندگی چون آسیا گردد

کدامین آسیا دیدی که از آب بقا گردد؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۳

 

به عادت هر کجا زهری است شیرین چون شکر گردد

به جز هجران که هر دم تلخی او بیشتر گردد؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۴

 

چنین از می گر آن سیب زنخدان لاله گون گردد

سرانگشت سهیل از زخم دندان جوی خون گردد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۵

 

طریق کفر و دین در شاهراه دل یکی گردد

دو راه است این که در نزدیکی منزل یکی گردد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۱۶

 

ز پرگویی دهان هرزه گویان باز می گردد

خموشی سرمه کوه بلند آواز می گردد

صائب تبریزی
 
 
۱
۴۹۵
۴۹۶
۴۹۷
۴۹۸
۴۹۹
۷۷۰