گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۷

 

نغمه شیرین در مذاقم بی شراب تلخ نیست

زاهد خشکی است ساز آنجا که آب تلخ نیست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۸

 

دل به صحبت ذوق خلوت دیده را در بند نیست

این نهال خوش ثمر را حاجت پیوند نیست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۹

 

جز حریم دل کز آب و گل در او آثار نیست

رو به هر جانب که می آری به جز دیوار نیست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۰

 

گوش ناقص طینتان را پرده انصاف نیست

زین سبب در جام معنی جز می ناصاف نیست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۱

 

در چمن چون باغدار لاله گون خود گذشت

غنچه گل از سر یک مشت خون خود گذشت

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۲

 

بعد سالی در گلستان جلوه‌ای گل کرد و رفت

خنده‌ای بر بی قراری‌های بلبل کرد و رفت

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۳

 

از دعا در صبح کام دل توان آسان گرفت

دست خود بوسید هر کس دامن پاکان گرفت

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۴

 

خبرها می دهد از می پرستی رنگ غمازت

گواه از خانه دارد غنچه خمیازه پردازت

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۵

 

مرا در چاه چون یوسف وطن از مکر اخوان است

برادر گر پیمبرزاده باشد دشمن جان است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۶

 

غرض از خوردن می مستی بالادست است

باده را هر که به اندازه خورد بدمست است!

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۷

 

ناله نی حدی قافله ارواح است

این کمربسته، شبان گله ارواح است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۸

 

پیر را قامت خم سوی عدم راهبرست

این کمانی است که از تیر سبکسیرترست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۹

 

(در خموشی لب من چهره گشای رازست

پشت این آینه از ساده دلی غمازست)

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۰

 

چشم مینا ز سیه بختی ما خونریزست

ساغر از شکوه کم ظرفی ما لبریزست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۱

 

بس که با سنگ ز سختی دل من یکرنگ است

سنگ بر شیشه من، شیشه زدن بر سنگ است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۲

 

هر سر موی تو در کاوش دل مژگان است

خط ریحان تو گیرنده تر از قرآن است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۳

 

تا ز می چهره گلرنگ تو افروخته است

جگر لاله عذاران چمن سوخته است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۴

 

تا چمن را قد و رخسار تو آراسته است

سرو دودی است که از خرمن گل خاسته است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۵

 

رگ جان من و آن زلف به هم پیوسته است

پیچ و تاب من و آن سلسله با هم بسته است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۶

 

دل دگربار در آن زلف دو تا افتاده است

چشم بد دور که بسیار بجا افتاده است

صائب تبریزی
 
 
۱
۴۹۱
۴۹۲
۴۹۳
۴۹۴
۴۹۵
۷۷۰