صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۷
ز خط اندیشه نبود چهره آن سرو قامت را
نمی پوشد حجاب ابر خورشید قیامت را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۸
کجا اندیشه عقباست عقل ذوفنونت را؟
که دارد فکر نان و جامه بیرون و درونت را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۹
کند هر جا پریشان باد زلف مشکبارش را
نقاب روی عنبر می کند خجلت بهارش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۰
توجه نیست با دلهای سنگین عشق سرکش را
نمی باشد به هم آمیزشی یاقوت و آتش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۱
به گلشن چون روی، بنما به گل چاک گریبان را
در باغ نوی بگشای بر رو عندلیبان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۲
نلرزد چون دل از دهشت چو برگ بیدپیران را؟
که عینک هست میزان قیامت دوربینان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۳
به آسانی شود دلها مسخر گوشهگیران را
ید طولاست در صید مگسها عندلیبان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۴
کشید آن سنگدل از دست من زلف پریشان را
که سازد کعبه در ایام موسم جمع دامان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۵
ز نقصان گهر باشد گرانخیزی بزرگان را
که خودداری میسر نیست گوهرهای غلتان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۶
نشاط ظاهر از دل کی برد غمهای پنهان را؟
گره نگشاید از دل خنده سوفار پیکان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۷
عدالت عمر جاویدان دهد فرمانروایان را
سبیل خضر کن همچون سکندر آب حیوان را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۸
مصیبت میکند بر دل گوارا زهر مردن را
در آتش مینهد داغ عزیزان نعل رفتن را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۶۹
بلایی نیست چون دل واپسی جانهای روشن را
که میگردد گره در رشته سنگ راه، سوزن را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۰
نمی گردد حجاب از دورگردی لفظ مضمون را
سواد شهر نتواند مسخر کرد مجنون را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۱
چه حاصل کز غزالان بزم رنگین است مجنون را؟
سگ لیلی به از آهوی مشکین است مجنون را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۲
به خاموشی سرآور روزگار زندگانی را
اگر دربسته می خواهی بهشت جاودانی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۳
نمیآیی به بیداری چو در آغوش من شبها
رها کن تا بدزدم بوسهای در خواب از آن لبها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۴
به چشم مردم آگاه، این فرسودهقالبها
سوارانند در راه عدم افکنده مرکبها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۵
بخیل دوربین زان میکند وحشت ز صحبتها
که چون اعداد، رجعت در کمین دارد ضیافتها
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۷۶
شود زیر و زبر مجموعه خاطر ز محفلها
ز جمعیت پریشان میشود سی پاره دلها