صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۲۴
چند در خواب رود عمر تو ای بی پروا؟
آنقدر خواب نگه دار که در گور کنی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۲۵
برگ عشرت مکن ای غنچه که ایام بهار
آنقدر نیست که پیراهن خود چاک کنی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۲۶
پیش از آن دم که کند خاک تو را در دل خون
می به دست آر که خون در جگر خاک کنی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۲۷
زمین، سرای مصیبت بود، تو میخواهی
که مشت خاکی ازین خاکدان به سر نکنی؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۲۸
نیستی گردون، ولی بر عادت گردون تو هم
میکشی آخر چراغی را که روشن میکنی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۲۹
زیر سپهر، خواب فراغت چه میکنی؟
در خانهٔ شکسته اقامت چه میکنی؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۳۰
ای عقل شیشه بار که گل بر تو سنگ بود
در کوهسار سنگ ملامت چه میکنی؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۳۱
تعمیر خانهای که بود در گذار سیل
ای خانمان خراب، برای چه میکنی؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۳۲
در سپند من سودازده آتش مزنید
که پریشان شود از نالهٔ من انجمنی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۳۳
دل نبندند عزیزان جهان در وطنی
که به یوسف ندهد وقت سفر پیرهنی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۳۴
خاطر از وضع مکرر زود در هم میشود
یک دو ساغر نوش کن تا عالم دیگری شوی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۳۵
میخورد شهر به هم، گر تو ستمگر یک روز
سیل زنجیر جنون سر به بیابان ندهی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۳۶
کمند زلف در گردن گذشتی روزی از صحرا
هنوز از دور گردن میکشد آهوی صحرایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۳۷
جان هواپرستان در فکر عاقبت نیست
گرد هدف نگردد، تیری که شد هوایی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۳۸
صنوبر با تهیدستی به دست آورد صد دل را
تو بیپروا برون از عهدهٔ یک دل نمیآیی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۳۹
مشو از نالهٔ افسوس غافل چون جرس، باری
اگر از کاروان همچون خبر بیرون نمیآیی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۴۰
چنان در خانهٔ آیینه محو دیدن خویشی
که گر عالم شود زیر و زبر بیرون نمیآیی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۴۱
چشمی نچراندیم در این باغ چو شبنم
چون سرو فشردیم قدم بر لب جویی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۵۴۲
با موی سفید اشک ندامت نفشاندیم
در صبح چنین، تازه نکردیم وضویی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳
گر چنین ابروی او ره می زند اصحاب را
رفته رفته طاق نسیان می کند محراب را
از شبیخون حوادث عشقبازان غافلند
می کند خون در جگر صید حرم قصاب را
سیر چشمان خیال از فکر وصل آسوده اند
[...]