صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۲۴
مسلمان میشمردم خویش را، چون شد دلم روشن
ز زیر خرقهام چون شمع صد زنار پیدا شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۲۵
یک چشم خواب تلخ، جهان در بساط داشت
آنهم نصیب دیده شور حباب شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۲۶
غفلت نگر که بر دل کافر نهاد خویش
هر خط باطلی که کشیدم صلیب شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۲۷
به امید بهشت نسیه زاهد خون خورد، غافل
که خود باغ بهشت از یک دوساغر میتواند شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۲۸
شکست شیشهٔ دل را مگو صدایی نیست
که این صدا به قیامت بلند خواهد شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۲۹
رهرو صادق و سامان اقامت، هیهات
صبح چون کرد نفس راست، روان خواهد شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۳۰
با زاهدان خشک مگو حرف حق بلند
منصور را ببین که چه از دار میکشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۳۱
آن که دامن بر چراغ عمر من زد، این زمان
آستین بر گریه شمع مزارم میکشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۳۲
کی سر از تیغ شهادت جان روشن میکشد؟
شمع در راه نسیم صبح گردن میکشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۳۳
به تازیانه غیرت سری بر آر از خاک
که دانه سبز شد و خوشه کرد و خرمن شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۳۴
دل خراب مرا جور آسمان کم بود
که چشم شوخ تو ظالم هم آسمان گون شد!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۳۵
مشو غافل درین گلشن چو شبنم از نظر بازی
که تا برهم گذاری چشم را، افسانه خواهی شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۳۶
بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی شد؟
چراغ زندگی گل کرد، کی پروانه خواهی شد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۳۷
در کوی میکشان نبود راه، بخل را
اینجاز دست خشک سبو آب میچکد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۳۸
چنین کز بازگشت نوبهاران شد جوان عالم
چه میشد گر بهار عمر ما هم باز میآمد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۳۹
از شوق آن بر و دوش، روزی بغل گشودم
آغوش من چو محراب، دیگر به هم نیامد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۴۰
ره ندارد جلوهٔ آزادگی در کوی عشق
سرو اگر کارند اینجا بید مجنون میدمد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۴۱
شوق من قاصد بیدرد کجا میداند؟
آنقدر شوق تو دارم که خدا میداند!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۴۲
دل ز بیعشقی درون سینهام افسرده شد
داغ این قندیل روشن در دل محراب ماند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۷۴۳
عمر رفت و خار خارش در دل بیتاب ماند
مشت خاشاکی درین ویرانه از سیلاب ماند