گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۴

 

کند معشوق را بی دست و پا، بیتابی عاشق

بلرزد شمع بر خود، چون ز جا پروانه برخیزد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۵

 

نام بلبل ز هواداری عشق است بلند

ورنه پیداست چه از مشت پری برخیزد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۶

 

گر از عرش افتد کس، امید زیستن دارد

کسی کز طاق دل افتاد از جا برنمی‌خیزد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۷

 

کدام دیدهٔ بد در کمین این باغ است ؟

که بی نسیم، گل از شاخسار می‌ریزد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۸

 

دامن صحرا نبرد از چهره‌ام گرد ملال

می‌روم چون سیل، تا دریا به فریادم رسد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۹

 

به تماشا ز بهشت رخ او قانع باش

که گل و میوه این باغ به چیدن نرسد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۰

 

قسمت این بود که از دفتر پرواز بلند

به من خسته به جز چشم پریدن نرسد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۱

 

تو ز لعل لب خود، کام مکیدن بردار

که به ما جز لب خمیازه مکیدن نرسد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۲

 

به اندک روی گرمی، پشت بر گل می‌کند شبنم

چرا در آشنایی اینقدر کس بیوفا باشد؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۳

 

دشمن خانگی از خصم برونی بترست

بیشتر شکوهٔ یوسف ز برادر باشد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۴

 

به آهی می‌توان دل را ز مطلبها تهی کردن

که یک قاصد برای بردن صد نامه بس باشد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۵

 

مهر زن بر دهن خنده که در بزم جهان

سر خود می‌خورد آن پسته که خندان باشد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۶

 

غم مرا دگران بیش می‌خورند از من

همیشه روزی من رزق دیگران باشد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۷

 

نیست پروای اجل دلزدهٔ هستی را

شمع ماتم ز چه دلگیر ز مردن باشد؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۸

 

تا به چند از لب میگون تو ای بی انصاف

روزی ما لب خمیازه مکیدن باشد؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۹

 

من بر سر آنم که به زلف تو زنم دست

تا سنبل زلف تو چه سر داشته باشد؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۰

 

تیره روزان جهان را به چراغی دریاب

تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۱

 

مشو از صحبت بی برگ و نوایان غافل

که شب قدر نهان در رمضان می‌باشد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۲

 

ز انگشت اشارت، در گریبان خارها دارم

بلایی آدمی را بدتر از شهرت نمی‌باشد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۳

 

مرا صائب به فکر کار عشق انداخت بیکاری

عجب کاری برای مردم بیکار پیدا شد!

صائب تبریزی
 
 
۱
۴۱۰
۴۱۱
۴۱۲
۴۱۳
۴۱۴
۷۷۰