صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۲۴
شاید به جوی رفته کند آب بازگشت
چون شد تهی ز باده، مبین خوار شیشه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۲۵
عقل میزان تفاوت در میان میآورد
عشق در یک پله دارد کعبه و بتخانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۲۶
شد جهان در چشمِ من، از رفتنِ جانان، سیاه
بُرد با خود، میهمانِ من، چراغِ خانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۲۷
مِیلِ دل، با طاقِ اَبروی بُتان، امروز نیست
کَج بنا کردند از اوّل، قبلهی این خانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۲۸
آسمانها، دَر شکستِ من، کَمرها بستهاند
چون نگه دارم من از نُه آسیا، یک دانه را؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۲۹
از خرابی، چون نگه دارم دلِ دیوانه را؟
سیل، یک مهمانِ ناخواندهست، این ویرانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۳۰
حسن و عشق پاک را شرم و حیا در کار نیست
پیش مردم شمع در بر میکشد پروانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۳۱
رَحم کُن بَر ما سیـَهبَختان، که: با آن سَرکِشی
شمع، دَر شبها، بهدست آرَد، دلِ پروانه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۳۲
کم نشد از گریه اندوهی که در دل داشتم
پاک نتوان کرد با دامان تر آیینه را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۳۳
دریاب اگر اهل دلی، پیشتر از صبح
چون غنچهٔ نشکفته نسیم سحری را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۳۴
خمارآلودهی یوسف، به پیراهَن نمیسازد
زِ پیشِ چَشمِ من بَردار، این مینای خالی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۳۵
مه نو مینماید گوشهٔ ابرو، تو هم ساقی
چو گردون بر سر چنگ آر آن جام هلالی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۳۶
جان محال است که در جسم بود فارغبال
خواب آشفته بود مردم زندانی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۳۷
عنان سیل را هرگز شکست پل نمیگیرد
نگردد قد خم مانع، شتاب زندگانی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۳۸
حیاتِ جاودان، بیدوستان، مرگیست پابَرجا
بهتنهایی مَخور، چون خضر، آبِ زندگانی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۳۹
به امّیدی که چون بادِ بهار از دَر دَرون آیی
چو گُل، در دستِ خود داریم، نقدِ زندگانی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۴۰
شود آسان، دل از جان برگرفتن، در کُهنسالی
که در فصلِ خزان، برگ، از هوا گیرد، جدایی را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۴۱
سزای توست چون گل گریهٔ تلخ پشیمانی
که گفت ای غنچهٔ غافل، دهن پیش صبا بگشا؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۴۲
شکایتنامهی ما، سنگ را، دَر گریه میآرَد
مُهَیّای گِرِستَن شو؛ دِگَر، مکتوبِ ما بُگشا
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۲۴۳
میان اگر نکنی باز، اختیار از توست
به حق خندهٔ گل کز جبین گره بگشا!