فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۰
کعبه را گرد سر بتخانه آرد در طواف
کاروان سالار کفر ار حلقه زنار توست
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۱
گریه گردیده گدازست فصیحی گله چیست
کشتی نوح شکستن هنر طوفان است
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۲
گر لذت داغ جگر اینست فصیحی
افسوس که در هر سر مویم جگری نیست
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۳
دی قاصد یار آمد و مژگان تری داشت
از یار مگر بهر هلاکم خبری داشت
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۴
هر نگه کز موجه خون جگر بیرون فتاد
بیجمال دوست سوی چشم گریان بازگشت
نوبهاران از در این باغ و بستان بازگشت
خنده نومید از لب گلهای خندان بازگشت
وای بر یعقوب ما کز بعد چندین انتظار
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۶
بعد عمری که فصیحی شب وصلی رو داد
مردم دیده ما در سفر دریا بود
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۷
شاید که به آفرینش خود نازد
ایزد که تماشای جمال تو کند
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۸
غم عشقت به عالم درنگنجد
بلی این روح در پیکر نگنجد
شهید خنجر شوق تو چندان
به خود بالد که در محشر نگنجد
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۹
دهن زخم چو خندان شود افزون گردد
یک دم ار شاد نشینم جگرم خون گردد
قامتی دیدهام امروز که بیمنت فکر
هر چه آید به زبانم همه موزون گردد
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۰
لب تشنه فتادیم در آن بادیه کانجا
از خشکلبی چشمه حیوان گله دارد
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۱
بال و پر سوز که تا قوت پروازی هست
به مراد دل خود سیر قفس نتوان کرد
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۲
از آن ترسم که فردای قیامت
همین امروز و فردای تو باشد
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۳
مصر عصمت چه دیاریست که خوبان آنجا
صورت خویش در آیینه کس نشناسند
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۴
شوق دیدار تو چون چشم مرا باز کند
مژه پیش از نگهم سوی تو پرواز کند
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۵
ز آن خوبتری که کس خیال تو کند
یا همچو منی فکر وصال تو کند
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۶
کاش آن کسان که پرسش بیمار غم کنند
چون تیغ بیمضایقه زخمی کرم کنند
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۷
فرداست وعده جنت و امروز شد نصیب
آری خلاف وعده کریمان چنین کنند
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۸
بیمروت نیست عشق ار دوست باشد بیوفا
روی شیرین در دل خسرو سوی فرهاد بود
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۹
خویش را بر نوک مژگان ستمکاران زدم
آن قدر زخمی که دل میخواست در خنجر نبود
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴۰
نالههای نوگرفتاران غم را لذتیست
ورنه این یک مشت پر مقصود صیادم نبود