میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۸
یاد تو جان غمزده را شاد میکند
هرگز نمیرد آنکه ترا یاد میکند
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۰
بسی خشنود میآید به سویم قاصدش، گویا
که غیر از نامه، حرفی از زبان یار هم دارد
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۱
دلم چگونه تسلّی شود به آمدنی
که با خود از پی رفتن، بهانهها دارد
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۲
چون بینمت به غیر، مسوز از تغافلم
این حسرتم بس است که نظاره میکند
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۳
به بالین تو آن عیسی نفس میآید ای میلی
که از شوق قدومش، مرده صدساله برخیزد
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۴
غمگینتر ازانم که مرا شاد کند کس
بیکستر ازانم که مرا یاد کند کس
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۵
وه که در کوی تو از بیاعتباریهای خویش
آیدم صد خنده بر امیدواریهای خویش
بعد ایامی که دل یک لحظه در بزم تو بود
شرمساریها کشید از بیقراریهای خویش
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۷
دوش مستی را همآغوش جنون میساختم
بهر خود اسباب رسوایی فزون میساختم
بس که میدیدم ز مستی گوش بر حرف خودش
هر دم اظهار محبت را فزون میساختم
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۸
نه صبح وصل در آیینهٔ روی تو حیرانم
که از بیطالعی در انتظار شام هجرانم
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹
حسرت فرو خورم چو به رویش نظر کنم
آنگه به گریه افتم و از دل بدر کنم
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۰
مردم ز درد، چند ز بهر فریب خویش
نام جفا و جور تو مهر و وفا کنم؟
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۱
بدبختیام ببین که شود مانع وصال
خوابی که در فراق تو هرگز نداشتم
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۲
ز تربتی که درو کشتهٔ محبت توست
عجب نباشد اگر بوی جان رسد به مشام
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۴
ز هر نوعی که خاطرخواه او بود آنچنان کردم
که تا با خود به رغم دشمنانش مهربان کردم
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۵
پیش ازین، گریهام از جور وجفا بود (و) کنون
یاد آن جور و جفا میکنم و میگریم
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۶
صلح با چشم تو کردم به نگاهی، که دگر
نبرم نام دل و دعوی ایمان نکنم
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۷
هزاران آه ازان خواری، که چون میراندی از بزمم
به امید شفاعت، جانب اغیار میدیدم
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۸
از بهر شرمساری من، ترک مست من
چیزی طلب کند که نیاید ز دست من