گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۴

 

سمنبر انجمن بین که نی سمن نه چمن

به روزگار تو دارد نشان ز هستی من

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۵

 

در زلف تو از راست سوی چپ کششی نیست

آری طرف راست گرفتن ز چپ اولی ست

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۸

 

می نماید شاخ ریحان ترت بر آفتاب

بین دل ما را که چون مانده‌ست ازین در پیچ و تاب

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۹

 

توبه در عشق یا ورع در می

جام جامی شکست وای به وی

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲۰

 

از نقش شفا بسم دلا وصل حبیب

حاشا که خرم به نسیه درمان طبیب

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱

 

نیست در راه صداقت چپ و راست

نیست در دین صداقت کم و کاست

نقطه ای گر ز صداقت پاشد

آن صد آفت نه صداقت باشد

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲

 

گفت دانایی چو پرسیدم که قلب العبد این

از سر بینش که قلب العبد بین الاصبعین

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۴

 

هرکس که ازین جهان دلگیر بجست

از ننگ وزیر و منت میر برست

جامی
 

جامی » بهارستان » دیباچه

 

هر گل روضه ابلاغ که هست

گل این باغ ز رویش ورقی

نیست زاوراق چمن مرغان را

بجز اوصاف جمالش سبقی

جامی
 

جامی » بهارستان » دیباچه

 

دمیده مرغزارش بر جوانب

شکفته لاله زارش در نواحی

ز شبنم لاله را خوی در بناگوش

ز باران غنچه را می در صراحی

غزیر الدمع من عین السواقی

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » دیباچه

 

گذری کن درین بهارستان

تا ببینی در او گلستانها

وز لطایف به هر گلستانی

رسته گلها دمیده ریحانها

جامی
 

جامی » بهارستان » دیباچه

 

هر کس ز نیک بختان زین تازه رس درختان

در سایه ای نشیند یا میوه ای بچیند

آن به که پیش گیرد آیین حق گزاری

راه کرم سپارد رسم دعا گزیند

گوید که بنده جامی کین روضه ساخت یا رب

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » دیباچه

 

صانعی را که گلستان سپهر

باشد از گلشن حسنش ورقی

یا بود بهر ثنا خوانانش

پر نثار در و گوهر طبقی

جامی
 

جامی » بهارستان » دیباچه

 

با خرد گفتم چه سازم زیور این نوعروس

تا به چشم خواستگارانش فزاید زیب و زین

گفت درهای ثنای شهریار کامگار

نصرة الدینا معز الدوله کهف الخافقین

اختر برج جلالت گوهر درج شرف

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۱

 

هجوم نفس و هوا گر سپاه شیطانند

چو زور بر دل مرد خداپرست آرند

بجز جنود حکایات رهنمایان را

چه تاب آنکه بر آن رهزنان شکست آرند

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۲

 

چو صورتی به دلت سازی از ارادت راست

ز نفخ صور دم عارفان حیاتش ده

و گر شود متزلزل دلت ز جنبش طبع

به شرح قصه صاحبدلان ثباتش ده

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۴

 

قدر من در صف عشاق تو زان پستتر است

که زنم گام ارادت به مقامات وصول

در دلم نقش شده نام گدایان درت

بس بود نامه احوال مرا مهر قبول

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۷

 

لاف بی کبری مزن کان از نشان پای مور

در شب تاریک بر سنگ سیه پنهان‌تر است

وز درون کردن برون آسان مگیر آن را کزان

کوه را کندن به سوزن از زمین آسان‌تر است

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۹

 

آن که نی نام به دست است مرا زو نه نشان

دست بگرفته مرا در عقب خویش کشان

اوست دست من و پا نیز به هر جا که رود

پایکوبان ز پیش می روم و دست فشان

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۱۰

 

کی شود سوز قتیلت کشته زیر تیره خاک

زانکه این آتش ز جان روشن او خاسته ست

چون تواند عاشق از طوق وفایت سر کشید

قمری آسا طوق او از گردن او خاسته ست

جامی
 
 
۱
۲۹۰
۲۹۱
۲۹۲
۲۹۳
۲۹۴
۷۷۰