عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۴ - وله
تا یکی خم بشکند ریزه شود سیصد سبو
تا مرد پیری بپیش او مرد سیصد کلوک
هر که موک مردمان جوید بشو گو خط دو کش
کی نخست او را زند باشد موک؟
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۵ - وله
چو مشک بویا لیکنش نافه بوده ز غژب
چو شیر صافی، پستانش بوده از پاشنگ
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۹ - در تشبیه خربزه گفته و به هلال و بدر در دو حالت وصف کرده است
آن زبرجد رنگ مشکین بوی و طعمش طعم شهد
رنگ دیبا دارد و بوی قماری عود خام
چون تو ببریدی شود هر یک از آن ده ماه نو
ور نبری باشد او در ذات خود ماه تمام
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۱ - در مناعت خویش گوید
اگر نسبتم نیست یا هست حرم
اگر نعمتم نیست یا هست رادم
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۳ - در توصیف انجیر
انجیر کش از شاخ بستدی تو
وصفش تو بیک بیت بشنو از من
چون برگ گل زرد خرد کرده
سربسته و کرده میان پر ارزن
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۷ - در وصف آتش و مدح سلطان محمود
بفروز و بسوز پیش خویش امشب
چندان که توان ز عود و از چندن
ز آن آتش کز بلندی بالا
مر ابر بلند را کند روزن
وز ابر چو سر برون زند نورش
[...]
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۸ - وداع
کردم تهی دو دیده بر او من چنانک رسم
تا شد ز اشکم آن ز می خشک چون لژن
من کرده پیش جوزا، وز پس نبات نعش
اینهم چو باد بیزن و آنهم چو با بزن
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۹ - در مصائب پیری
من پیرم و فالج شده ام اینک بنگر
تا نولم گژ بینی و کفته شده دندان
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۰ - در اوصاف زشت
ژاژ داری تو و هستند بسی ژاژ خوران
وین عجب نیست که تازند سوی ژاژ خران
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۱ - فقر شاعر
همی دوم بجهان اندر، از پی روزی
دو پای پر شغه و مانده، با دل بریان
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۵ - در مدیحه گوید
درم در کف تو بنزع اندرست
شهادت از آن دارد اندر دهن
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷۶ - از چکامه ای
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۸۴ - وله
ز آن در مثل گذشت که شطرنجیان زنند
شاهان بیهده چو کلیدان بی کده
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۸۵ - وله
ستبره بدند عاشقان بساق و میان
بلای گیسوی دوشیزگان به بش دیزه؟
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۸۶ - وله
گر شوم بودتی بغلامی بنزد خویش
با ریش شوم تر ببر ما هر آینه
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۸۷ - در هجو قریع الدهر از شعرای معاصر خود گوید
هجا کردست پنهان شاعران را
(قریع) آن کور ملعون چشم گشته