گنجور

رضی‌الدین آرتیمانی » مفردات » شمارهٔ ۱

 

هجرت ز وصل غیر خبر می‌دهد مرا

مرگی نوید مرگ دگر می‌دهد مرا

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مفردات » شمارهٔ ۲

 

از آن هجران کند با من مدارا

که بی او زیستن کم مردنی نیست

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مفردات » شمارهٔ ۳

 

فیض عجبی یافتم از صبح ببینید

این جادهٔ روشن ره میخانه نباشد

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مفردات » شمارهٔ ۴

 

زلفش بخط سپرد رضی عهد دلبری

خوبی ازین دو سلسله بیرون نمیشود

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مفردات » شمارهٔ ۵

 

زلفش به بستر مرگ از تغافلت

سنگین دلا بیک نگهم میتوان خرید

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مفردات » شمارهٔ ۶

 

دامن هر دو جهان از کف غم برهانم

گر بچنگم فتد از چرخ گریبان و سری

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مفردات » شمارهٔ ۷

 

قید و اطلاق دلم سوخت ندانم چکنم

هیچ جا بند نه و در همه جا بند شدم

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مفردات » شمارهٔ ۸

 

جز غم عشق بهر چیز که در ساخته‌ای

حیف و صد حیف از آن عمر که در باخته‌ای

رضی‌الدین آرتیمانی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مفردات » شمارهٔ ۹

 

ای کبوتر تو که سر پنجهٔ شاهینت نیست

با خبر باش که آواز پری می‌آید

رضی‌الدین آرتیمانی