فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۸
ای دیده تو را بر آب دیدیم و گذشت
ای خانه تو را خراب دیدیم و گذشت
وی بخت سیاه شوم بیدار آزار
یک عمر تو را بخواب دیدیم و گذشت
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۹
خوش آنکه چو من حیات جاوید گرفت
وز دولت جام جای جمشید گرفت
هنگام بهار و روز نوروز به باغ
در سبزه و گل غلت زد و عید گرفت
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۰
اول ره کار را نشان باید داد
در موقع کار امتحان باید داد
چون کار به عالم جوان نسپاری
پس کار به پیر کاردان باید داد
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۱
ای دوست برای دوست جان باید داد
در راه محبت امتحان باید داد
تنها نبود شرط محبت گفتن
یک مرتبه هم عمل نشان باید داد
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۲
دردا که جهان به ما دل شاد نداد
جز درس غم و محن به ما یاد نداد
ای داد که آسمان ز بیدادگری
با اینهمه داد ما به ما داد نداد
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۳
استاد ازل که درس بیداد نداد
جز مسئله داد مرا یاد نداد
ما داد ز بیدادگران بستانیم
گر محکمه داد به ما داد نداد
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۴
گر مشکل فقر و ثروت آسان گردد
آسوده ز غم توده انسان گردد
گر کیست که گشته حارس میش ز جور
مالک چو نماینده دهقان گردد
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵
دشمن پی دشمنی کمر میبندد
بیگانه ره نفع و ضرر میبندد
گر دعوی دوستی کند دولت روس
کی دوست به روی دوست در میبندد
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶
هر گل که ز یکرنگی خود بو دارد
در باغ هزار تهنیت گو دارد
روزی به چمن اگر در آیم چو هزار
من بو نکنم گلی که صد رو دارد
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷
دل زمزمه های انقلابی دارد
در عین جنون حرف حسابی دارد
گوید که ز چیست مستشار بلدی
این طور سر خانه خرابی دارد
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۸
آن کس که مقام مستشاری دارد
در مالیه اختصاص کاری دارد
راپورت ورا اگر بدقت خوانی
بیش از همه چیز امیدواری دارد
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۹
این چرخ برین که سرفرازی دارد
بر جنس بشر دست درازی دارد
با پرده دلفریب پر نقش و نگار
یک لحظه دو صد هزار بازی دارد
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۰
چشم تو خدنگ سینه دوزی دارد
خشم تو پلنگ کینه توزی دارد
هر چند بود دل تو چون آهن سخت
پرهیز از آن ناله که سوزی دارد
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱
هر کس که به دل چو لاله داغی دارد
کی میل گل و گردش باغی دارد
ما گوشه نشین ز بی دماغی شده ایم
خوش آنکه به فصل گل دماغی دارد
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۲
این خانه دگر چو نی نوایی دارد
وز راز درون به سر هوایی دارد
یکسان نبود وضع سیاست دایم
هر روز سیاست اقتضایی دارد
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۳
فکر نوئی از برای ما باید کرد
وین شیوه کهنه را رها باید کرد
با زور مجازات و فشار قانون
ما را به وظیفه آشنا باید کرد
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۴
گر درد عموم را دوا باید کرد
با کوشش مستشار ما باید کرد
اما ز ره پند نصیحت گاهی
او را به وظیفه آشنا باید کرد
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۵
یا سد ره فقر و غنا باید کرد
یا چاره درد فقرا باید کرد
صد کار برای خاطر خود کردیم
یک کار هم از بهر خدا باید کرد
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۶
در گاه عمل شتاب میباید کرد
جان باخته فتح باب میباید کرد
ای کاش که توده بعد ازین میدانست
کز جنس خود انتخاب میباید کرد
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۷
با عزم متین شتاب میباید کرد
همراهی شیخ و شاب میباید کرد
با دقت هرچه بیشتر در این بار
مرد عمل انتخاب میباید کرد