فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸
اکنون که چمن چو چتر کیکاوس است
وز سبزه دمن چو خوابگاه طوس است
برخیز به بط کن می چون چشم خروس
کز گل در و دشت چون پر طاوس است
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹
در مسلک ما طریق مطلوب خوش است
دلجوئی مردمان مغلوب خوش است
کافی نبود برای ما نیت خوب
با نیت خوب کرده خوب خوش است
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰ - صندوق آرا
ای جعبه رأی را چه دین و کیش است
کز آن دل خوب و زشت در تشویش است
گر دیده چه دنیای دنی این صندوق
هر یک نفری در آن دو روزی پیش است
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱
نادانی و جهل تا که ما را کیش است
بدبختی ما همیشه بیش از پیش است
هر چند ادارات خرابند همه
بی شبهه خرابی معارف بیش است
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲
تحکیم اساس بر مؤسس فرض است
این اصل بهر منعم و مفلس فرض است
بر فرض وکیل هم خطا پیشه بود
بر جامعه احترام مجلس فرض است
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳
در ملک وجود خودنمائی غلط است
در بندگی اظهار خدائی غلط است
بیگانگی آموز که با مسلک راست
با خلق زمانه آشنائی غلط است
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴
هر کس که چو گل در این چمن یکرنگ است
با خار به پیش باغبان هم سنگ است
دل تنگی غنچه در چمن تنها نیست
بر هر که نظر کنی چو من دلتنگ است
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵
هر کس که در این زمانه با فرهنگ است
با طالع برگشته خود در جنگ است
دلتنگی غنچه در چمن تنها نیست
بر هر که نظر کنی چو من دلتنگ است
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶
دنیا که حیاتش همه جنگ و جدل است
وصلش همگی فراغ و اصلش بدل است
امروز چو دیروز مکن تکیه به حرف
کامروز جهان، جهان سعی و عمل است
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷
مظلوم کشی طریقه محتشم است
قانون شکنی پیشه اهل ستم است
هر سر که به احترام قانون خم شد
در مسلک ارباب قلم محترم است
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۸
طوفان که ز راستی به عالم علم است
ویرانه کن بنای جور و ستم است
محبوب از آن بود که حق یا باطل
در مسلک خود همیشه ثابت قدم است
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹
در کشور ما که مهد اندوه و غم است
در آن دل و جان شاد بسیار کم است
از همقدمان خود عقب خواهد ماند
هر کس که درین زمانه ثابت قدم است
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰
آئینه حق نما دل خسته ماست
برهان حقیقت دهن بسته ماست
آنکس که درست حق و باطل بنوشت
نوک قلم و خامه بشکسته ماست
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱
تا خدمت ابناء بشر پیشه ماست
آزادی و صلح و سلم اندیشه ماست
آنکس که کند ریشه بیداد و ستم
از مزرع ویران جهان تیشه ماست
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲
قانون که اصول واجب التعظیم است
ما را به اطاعتش سر تسلیم است
گوید که بنای زندگانی بشر
بر روی قواعد امید و بیم است
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳ - کابینهٔ مستوفیالممالک
کابینه ما اگرچه بیتصمیم است
معبود شما به دشمنان تسلیم است
از خادم حال گر امیدی نبود
از خائن آینده هزاران بیم است
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴
امسال بهار جشن می خواران است
اطراف چمن نشیمن یاران است
از دولت ابر و باد و باران بهار
گلزار شکوفه ریز و گل باران است
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵
دل خسته ز آزار دل آزاران است
جان رنجه ز بیداد ستمکاران است
تنبیه و مجازات خیانت کاران
در جامعه پاداش نکوکاران است
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶
گر طالب صلح نامه طوفان است
گر منکر جنگ خامه طوفان است
مقصود از این سیاست جنگ و گریز
یک چند دیگر ادامه طوفان است
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷
هر چند که پشت خم تخت من است
در روی زمین برهنگی رخت من است
با اینهمه جور چرخ و بی مهری ماه
خورشید فلک ستاره بخت من است