گنجور

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۶

 

تن خنگ بید، ارچه باشد سپید

به تری و نرمی نباشد چو بید

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۷

 

کفیدش دل از غم، چون آن کفته نار

کفیده شود سنگ تیمار خوار

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۸

 

درخش، ارنخندد به وقت بهار

همانا نگرید چنین ابر زار

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۹

 

به دامم نیامد بسان تو گور

رهایی نیابی، بدین سان مشور

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۰

 

رسیدند زی شهر چندان فراز

سپه خیمه زد در نشیب و فراز

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۱

 

چه خوش گفت مزدور با آن خدیش:

مکن بد به کس، گر نخواهی به خویش

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۲

 

تن از خوی پر آب و دهان پر ز خاک

زبان گشته از تشنگی چاک چاک

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۳

 

فگندند بر لاد پر نیخ سنگ

نکردند در کار موبد درنگ

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۴

 

به یک باد اگر بیشتر تار رنگ

که باشد که بیشی بود بی درنگ

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۵

 

دو جوی روان از دهانش ز خلم

دو خرمن زده بر دو چشمش ز خیم

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۶

 

بهارست همواره هر روزیم

به منکر فراوان، به معروف کم

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۷

 

مکن خویشتن از ره راست گم

که خود را به دوزخ بری بافدم

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۸

 

به دشت ار به شمشیر بگزاردم

ازان به که ماهی بیو باردم

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۹

 

اگر باشگونه بود پیرهن

بود حاجت برکشیدن زتن

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳۰

 

جگر تشنگانند بی‌توشگان

که بیچارگانند و بی‌زاوران

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳۱

 

وگر پهلوانی ندانی زبان

ورز رود را ماورالنهر دان

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳۲

 

که هرگه که تیره بگردد جهان

بسوزد چو دوزخ شود با دران

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳۳

 

بداندیش دشمن برو ویل جو

که تا چون ستاند ازو چیز او

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳۴

 

سرشک از مژه همچو در ریخته

چو خوشه ز سارونه آویخته

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳۵

 

نشسته به صد چشم بر باره‌ای

گرفته به چنگ اندرون باره‌ای

رودکی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۶۶۷