گنجور

عطار » منطق‌الطیر » حکایت باز » حکایت باز

 

باز پیش جمع آمد سر فراز

کرد از سر معالی پرده باز

سینه می‌کرد از سپه‌داری خویش

لاف می‌زد از کله‌داری خویش

گفت من از شوق دست شهریار

[...]

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت باز » حکایت پادشاهی که سیب بر سر غلام خود می‌گذاشت و آن را نشانه می‌گرفت

 

پادشاهی بود بس عالی گهر

گشت عاشق بر غلام سیم بر

شد چنان عاشق که بی‌آن بت دمی

نه نشستی و نه آسودی دمی

از غلامانش به رتبت بیش داشت

[...]

عطار
 
 
sunny dark_mode