گنجور

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب اول » بخش ۹ - خطاب ملک زاده با دستور

 

از رعیّت شهی که مایه ربود

بن دیوار کند و بام اندود

شاه را از رعیّتست اسباب

کام دریا ز جوی جوید آب

ملک ویران و گنج آبادان

[...]

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان دهقان با پسر خود

 

یارِ هم‌کاسه هست بسیاری

لیک همدرد کم بود باری

چه بود عهدِ عشقِ لقمه‌زنان‌؟

بی مدد چون چراغِ بیوه‌زنان

هرزه‌دان هم شریف و هم‌خس را

[...]

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب سیوم » داستانِ شاه اردشیر با دانای مهران به

 

داشت لقمان یکی کریچهٔ تنگ

چون گلوگاهِ نای و سینهٔ چنگ

بوالفضولی سؤال کرد از وی

چیست این خانه شش بدست وسه‌پی

بادمِ سرد و چشم گریان پیر

[...]

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب چهارم » مناظرهٔ دیو گاوپای با دانای دینی

 

هم دهنده است و هم ستاننده

هم پذیرنده هم رساننده

متوسّط میانِ صورت و هوش

شده زین سو زبان و زان سو گوش

مرد چون سوی ِ او پناه کند

[...]

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب هفتم » داستانِ موشِ خایه‌دزد با کدخدای

 

مکن آنکه هرگز نکردست کس

بدین رهنمون تو دیوست و بس

بمردی ز دل دور کن خشم و کین

جهان را بچشمِ جوانی مبین

تو چنگالِ شیران کجا دیده‌ای ؟

[...]

سعدالدین وراوینی
 

سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب نهم » داستانِ مردِ باغبان با خسرو

 

چو دارد ز هر دانشی آگهی

بماند جهاندار با فرّهی

بدانگه شود تاجِ خسرو بلند

که دانا بود نزدِ او ارجمند

ز هرچ آن بکف کردی از روزگار

[...]

سعدالدین وراوینی