گنجور

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶

 

کشتند بشر را که سیاست این است

کردند جهان تبه که حکمت این است

در کسوت خیرخواهی نوع بشر

زادند چه فتنه ها، مهارت این است

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷

 

با خلق نکو بِزی که زیور این است

در آینهٔ جمال، جوهر این است

آن قطرهٔ اشکی که بریزد بر خاک

بردار که گنج لعل و گوهر این است

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸

 

ای غره به اینکه دهر فرمانبر توست

وین ماه و ستاره و فلک چاکر توست

ترسم که ترا چاکر خود پندارند

آن مورچگان که رزقشان پیکر توست

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹

 

تا بر لب من آه شررباری هست

بر ساز شکستهٔ دلم تاری هست

درهای امید را اگر بربستند

تا مرگ بود رخنهٔ دیواری هست

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰

 

ای مشت گل این غرور بیجای تو چیست؟

یک بار به خود نگر که معنای تو چیست؟

یک جعبهٔ استخوان، دو پیمانهٔ خون

پنهان تو چیست؟ آشکارای تو چیست؟

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱

 

بی‌دولت عشق زندگانی نفسی‌ست

هنگامهٔ عشرتِ جوانی هوسی‌ست

بی‌باد بهار جای گل در گلشن

یا دستهٔ خار خشک یا مشت خسی‌ست

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲

 

هر صبح که کردیم به غم شام گذشت

هر جور که دیدیم ز ایام گذشت

آلام اگر دست ز ما باز نداشت

ما پیر شدیم و درک آلام گذشت

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳

 

گر خاک در یار نَرُفتیم گذشت

گر طعنهٔ اغیار شنفتیم گذشت

آن سوز که در سینهٔ ما پنهان بود

گفتیم گذشت، گر نگفتیم گذشت

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴

 

آن نیمهٔ نان که بینوایی یابد

وآن جامه که کودک گدایی یابد

چون لذت فتحی‌ست که اقلیمی را

لشکرشکنی، جهانگشایی یابد

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵

 

صبح است ز خرمی جهان می‌خندد

هر قطره به بحر بیکران می‌خندد

بو در گل و نشئه در می و می در جام

از شوق، زمین و آسمان می‌خندد

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶

 

هر ذرهٔ خاک من زبانی دارد

از گردش دهر دوستانی دارد

این کهنه‌ردای من نهان در هر چین

تاج و کله جهان‌سِتانی دارد

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷

 

از ابر سیاه لعل و گهر می‌ریزد

وز دیدهٔ من خون جگر می‌ریزد

بی‌روی تو از هر مژه‌ام در گلشن

دامن‌دامن لاله تر می‌ریزد

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸

 

آن فر و شکوه کبریاییت چه شد؟

آن لاف خدیوی و خداییت چه شد؟

صد قرن بر افکار و عقول مردم

فرماندهی و حکمرواییت چه شد؟

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹

 

شهرت طلبی چند به هم ساخته‌اند

چون گرگ گرسنه در جهان تاخته‌اند

کردند به زیر پا هزاران سر و دست

تا گردن شوم خود برافراخته‌اند

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰

 

یارب به کسانی که جگر سوخته‌اند

یک عمر متاع درد اندوخته‌اند

خاکم به هوای آن جوانمردان کن

کز هرچه به جز تو دیده بردوخته‌اند

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱

 

گر علت مرگ را دوا می‌کردند

گر چارهٔ این نوع دو پا می‌کردند

می‌دیدی کاین جماعت تیره‌نهاد

بر روی زمین چه فتنه‌ها می‌کردند

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲

 

عزیزان چون بدان ساحل رسیدند

ز همراهان خود یکدم بریدند

چنان از صحبت ما دل گرفتند

که سهوا هم به سوی ما ندیدند

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳

 

پیران که چنین مقام و حرمت دارند

زان نیست که یک دو دم قدامت دارند

این حرمت از آن است که آنها دو نفس

در رفتن از این خرابه سبقت دارند

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴

 

دانی که شبان چه فتنه آغاز کند

آن دم که نی شبانه را ساز کند

غمهای زمانه را فرو بندد در

ابواب نشاط یک به یک باز کند

خلیل‌الله خلیلی
 

خلیل‌الله خلیلی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵

 

این سنگ ملون که گهر می‌نامند

وآن آهن زردگون که زر می‌خوانند

بی‌گوهر ارزندهٔ معنی همه را

مردان گهرسنج هدر می‌دانند

خلیل‌الله خلیلی
 
 
۱
۶۵۱۵
۶۵۱۶
۶۵۱۷
۶۵۱۸
۶۵۱۹
۶۵۳۱