گنجور

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

آنانکه تو را دو سال یکبار خرند

هر چند گران شوی بناچار خرند

ارزان مفروش خویش را ای توده

چون مردم کم فروش بسیار خرند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

این پول که صاحبان القاب خورند

خون دل ماست چون می ناب خورند

تا کی عرق جبین یک ملت را

بگرفته و قطره قطره چون آب خورند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

بر بام فلک بیرق کین برق زند

آشوب صلا بر ملل شرق زند

در لجه خون فرشته صلح و صفا

افتاده و داد از خطر غرق زند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

جمعی ز غنا صاحب افسر باشند

یک دسته ز فقر خاک بر سر باشند

باید که بر این فزود از آن یک کاست

تا هر دو برادر و برابر باشند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

ما طالب آنکه کار مطلوب کند

خود را بر خوب و زشت محبوب کند

ما دوست نداریم نمائیم انکار

گر دشمن ما هم عمل خوب کند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۰ - درباره منصورالسلطنه

 

عدلیه که داد باید از داد کند

از چیست که جای داد بیداد کند

ای داد که از عدلیهٔ منصوری

بر هرکه نظر بیفکنی داد کند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

سرمایه اغنیا اگر کار کند

با زحمت دست کارگر کار کند

جانم به فدای دست خون آلودی

کز بهر سعادت بشر کار کند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

دستی که به پرده کعبه را دیر کند

بیگانه خودی یگانه را غیر کند

بیرون شده ز آستین شهر آشوبی

از دست چنین بشر خدا خیر کند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

ملت چو شراب بی خودی نوش کند

یا پند معاندین خود گوش کند

هر عیب و هنر دید نمی آرد یاد

هر خوب و بدی دید فراموش کند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

هر کس میِ بی‌حقیقتی نوش کند

هر قول که می‌دهد فراموش کند

یک رشته حقیقت آشکارا گفتم

گر دولت ما به حرف حق گوش کند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

از عدل اگر وکیل توصیف کند

روزنامه نگار مدح و تعریف کند

زین پس به خلاف پیشتر جا دارد

گر پارلمان ادای تکلیف کند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

آن کیست که پرده خطا چاک کند

آسوده و شاد جان غمناک کند

با حربه برنده قانون امروز

از عدلیه قطع دست ناپاک کند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۷

 

هرگز دل من شکایت از غم نکند

شادی ز مسرت دمادم نکند

دانی که بود مرد هنرپیشه راست

آنکس که ز بار غم کمر خم نکند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

عاقل که جز اقدام لزومی نکند

غمناک دل غریب و بومی نکند

داند که حکومتی نگردد ثابت

تا تکیه بر افکار عمومی نکند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۹

 

آنانکه به قانون‌شکنی مشغولند

پیش وکلا ز خوب و بد مسئولند

آن روز که اعتماد مجلس شد سلب

از شغل وزارت همگی معزولند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

آن قوم که با عاطفه و انسانند

با قید اصول بنده احسانند

چون نیست اصول اقل و اکثر همگی

در چشم اصول بین ما یکسانند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

آنانکه ترا به خویش ترغیب کنند

ترغیب اثر چو کرد ترعیب کنند

اول قدم اختناق آزادی را

در جلسه به اتفاق تصویب کنند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۲ - بازداشت قوام‌السلطنه و محاکمهٔ او

 

آنان که اصول را مراعات کنند

عنوان مکافات و مجازات کنند

خوبست خطاکاری بدکاران را

در محکمه صالحه اثبات کنند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

آنانکه ز بس خزانه تاراج کنند

ما را به عدو ز فقر محتاج کنند

دیگر ز چه شغل دولتی را دایم

با چوب هوای نفس حراج کنند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

نظار چو قفل جعبه را باز کنند

از خواندن رأی نغمه آغاز کنند

کم غصه و پر شوق و شعف دانی کیست

آن را که فزون از همه آواز کنند

فرخی یزدی
 
 
۱
۶۴۳۲
۶۴۳۳
۶۴۳۴
۶۴۳۵
۶۴۳۶
۶۵۳۲