گنجور

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

دشمن پی دشمنی کمر می‌بندد

بیگانه ره نفع و ضرر می‌بندد

گر دعوی دوستی کند دولت روس

کی دوست به روی دوست در می‌بندد

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

هر گل که ز یکرنگی خود بو دارد

در باغ هزار تهنیت گو دارد

روزی به چمن اگر در آیم چو هزار

من بو نکنم گلی که صد رو دارد

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

دل زمزمه های انقلابی دارد

در عین جنون حرف حسابی دارد

گوید که ز چیست مستشار بلدی

این طور سر خانه خرابی دارد

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

آن کس که مقام مستشاری دارد

در مالیه اختصاص کاری دارد

راپورت ورا اگر بدقت خوانی

بیش از همه چیز امیدواری دارد

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

این چرخ برین که سرفرازی دارد

بر جنس بشر دست درازی دارد

با پرده دلفریب پر نقش و نگار

یک لحظه دو صد هزار بازی دارد

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

چشم تو خدنگ سینه دوزی دارد

خشم تو پلنگ کینه توزی دارد

هر چند بود دل تو چون آهن سخت

پرهیز از آن ناله که سوزی دارد

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

هر کس که به دل چو لاله داغی دارد

کی میل گل و گردش باغی دارد

ما گوشه نشین ز بی دماغی شده ایم

خوش آنکه به فصل گل دماغی دارد

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

این خانه دگر چو نی نوایی دارد

وز راز درون به سر هوایی دارد

یکسان نبود وضع سیاست دایم

هر روز سیاست اقتضایی دارد

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

فکر نوئی از برای ما باید کرد

وین شیوه کهنه را رها باید کرد

با زور مجازات و فشار قانون

ما را به وظیفه آشنا باید کرد

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

گر درد عموم را دوا باید کرد

با کوشش مستشار ما باید کرد

اما ز ره پند نصیحت گاهی

او را به وظیفه آشنا باید کرد

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

یا سد ره فقر و غنا باید کرد

یا چاره درد فقرا باید کرد

صد کار برای خاطر خود کردیم

یک کار هم از بهر خدا باید کرد

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

در گاه عمل شتاب می‌باید کرد

جان باخته فتح باب می‌باید کرد

ای کاش که توده بعد ازین می‌دانست

کز جنس خود انتخاب می‌باید کرد

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

با عزم متین شتاب می‌باید کرد

همراهی شیخ و شاب می‌باید کرد

با دقت هرچه بیشتر در این بار

مرد عمل انتخاب می‌باید کرد

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

در کعبه برهمنی نمی‌باید کرد

بی‌زور تهمتنی نمی‌باید کرد

تا کار به دوستی میسر گردد

اقدام به دشمنی نمی‌باید کرد

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

با این ره و رسم بد چه می‌باید کرد

بگذشته بدی ز حد چه می‌باید کرد

برگشته محیط ما ز دیو و دد و دام

با این همه دیو و دد چه می‌باید کرد

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

آن میر که جا در اطلس و قاقم کرد

در جامعه خوش نامی خود را گم کرد

دانی که بود به چشم مردم محبوب

هرکس که نگاهداری از مردم کرد

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

درد و غم خوبان جوان پیرم کرد

بد عهدی آسمان زمینگیرم کرد

من ماندم و من با همه بدبختیها

ای مرگ بیا که زندگی سیرم کرد

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۲ - سقوط کابینهٔ قوام‌السلطنه

 

آن خودسر مرتجع که دل‌ها خون کرد

پامال هوای نفس خود قانون کرد!

دیدی که چه سان دست طبیعت او را

از دایره با مشت و لگد بیرون کرد؟

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۳ - درباره وستداهل سوئدی، رییس شهربانی

 

وستال پی دفاع دل یکدله کرد

پس پیش وزیر و شه ز طوفان گله کرد

دیروز فغان ما گر از خارجه بود

امروز رواست شکوه از داخله کرد

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

آن شیخ که دم ز علم اخفش می‌زد

با ساده‌رخان باده بی‌غش می‌زد

دیدم که برای دستمالی موهوم

بی‌واسطه قیصریه آتش می‌زد

فرخی یزدی
 
 
۱
۶۴۲۹
۶۴۳۰
۶۴۳۱
۶۴۳۲
۶۴۳۳
۶۵۳۲