گنجور

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۹۶

 

گفت: ای من، مرد خام کل درای

پیش آن فرتوت پیر ژاژخای

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۹۷

 

بینی و گنده دهان داری و نای

خایگان غر، هر یکی همچون درای

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۹۸

 

پیسی و ناسور کون و گربه پای

خایه گر داری تو، چون اشتر درای

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۹۹

 

آبکندی دور و بس تاریک جای

لغز لغزان چون درو بنهند پای

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۱۰۰

 

زشت و نافرهخته و نابخردی

آدمی رویی و در باطن بدی

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۱۰۱

 

من سخن گویم، تو کانایی کنی

هر زمانی دست بر دستی زنی

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۱۰۲

 

دستگاه او نداند کز چه روی؟

تنبل و کنبوره در دستان اوی

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۱۰۳

 

شو، بدان گنج اندرون خمی بجوی

زیر او سُمجی است، بیرون شد بدوی

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۱۰۴

 

چون یکی جغبوت پستان‌بند اوی

شیر دوشی زو به روزی دو سبوی

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۱۰۵

 

خم و خنبه پر ز انده، دل تهی

زعفران و نرگس و بید و بهی

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱

 

به اندا نمودند وخشور را

بدید آن سراپا همه نور را

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲

 

کفن حله شد کرم بهرامه را

کز ابریشم جان کند جامه را

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳

 

به کوه اندرون گفت: کمکان ما

بیا و بکن، بگسلد جان ما

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۴

 

توانی برو کار بستن فریب

که نادان همه راست ببند و ریب

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۵

 

گرفت آب کاشه ز سرمای سخت

چو زرین ورق گشت برگ درخت

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۶

 

ز قلب آنچنان سوی دشمن بتاخت

که از هیبتش شیر نر آب تاخت

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۷

 

چو گشت آن پریروی بیمار غنج

ببرید دل زین سرای سپنج

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۸

 

سگالندهٔ چرخ مانند غوچ

تبر برده بر سر چو تاج خروچ

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۹

 

که بر آب و گل نقش ما یاد کرد

که ماهار در بینی باد کرد

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۱۰

 

به دشمن بر، از خشم آواز کرد

تو گفتی مگر تندر آغاز کرد

رودکی
 
 
۱
۲۱
۲۲
۲۳
۲۴
۲۵
۶۵۱۳