گنجور

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۲۳

 

از بهر تو گر جان بدهم خوش میرم

وز بندهٔ بندهٔ توام خوش میرم

دیوانهٔ آن دو زلف چون زنجیرم

مدهوش دو چشم جادوی کشمیرم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۲۴

 

از ثور فلک شیر وفا میدوشم

هرچند که از پنجهٔ او بخروشم

هرچند که دوش حلقه بد در گوشم

امشب به خدا که بهتر است از دوشم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۲۵

 

از چشم تو سحر مطلق آموخته‌ام

وز عشق تو شمع روح‌افروخته‌ام

از حالت من چشم بدان دوخته باد

چون چشم برخسار تو در دوخته‌ام

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۲۶

 

از جوی خوشاب دوست آبی خوردم

خوش کردم و خوش خوردم و خوش آوردم

خود را بر جوش آسیابی کردم

تا آب حیات میرود میگردم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۲۷

 

از خاک در تو چون جدا می‌باشم

با گریه و ناله آشنا میباشم

چون شمع ز گریه آبرو میدارم

چون چنگ ز ناله با نوا میباشم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۲۸

 

از خویشتن بجستن آرزو می‌کندم

آزاد نشستن آرزو می‌کندم

در بند مقامات همی‌بودم من

وان بند گسستن آرزو می‌کندم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۲۹

 

از خویش خوشم نی نباشد خوشیم

از خود گرمم نه آب و نی آتشیم

چندان سبکم به عشق کاندر میزان

از هیچ کم آیم دو من ار برکشیم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۳۰

 

از درد همیشه من دوا می‌بینم

در قهر و جفا لطف و وفا می‌بینم

در صحن زمین به زیر نه طاق فلک

بر هرچه نظر کنم ترا می‌بینم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۳۱

 

از روی تو من همیشه گلشن بودم

وز دیدن تو دو دیده روشن بودم

من میگفتم چشم بد از روی تو دور

جانا مگر آن چشم بدت من بودم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۳۲

 

از سوز غم تو آتشی میطلبم

وز خاک در تو مفرشی میطلبم

از ناخوشی خویش به جان آمده‌ام

از حضرت تو وقت خوشی میطلبم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۳۳

 

از شور و جنون رشک جنان را بزدم

ز آشفته دلی راحت جان را بزدم

جانیکه بدان زنده‌ام و خندانم

دیوانه شدم چنانکه آن را بزدم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۳۴

 

از صنع برآیم بر صانع باشم

حاشا که زبون هیچ مانع باشم

چون مطبخ حق ز لوت مالامالست

تا چند به آب گرم قانع باشم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۳۵

 

از طبع ملول دوست ما می‌دانیم

وز غایت عاشقیش می رنجانیم

شرمنده و ترسنده نبرد راهی

تا راه حجاب ماست ما می‌رانیم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۳۶

 

از عشق تو گشتم ارغنون عالم

وز زخمهٔ تو فاش شده احوالم

ماننده چنگ شده همه اشکالم

هر پرده که می‌زنی مرا مینالم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۳۷

 

از عشق تو من بلند قد می‌گردم

وز شوق تو من یکی به صد می‌گردم

گویند مرا بگرد او می‌گردی

ای بیخبران بگرد خود میگردم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۳۸

 

از مطبخ غمهاش بلا میرسدم

هر لحظه به صد گونه ابا میرسدم

بوی جگر سوخته هر دم زدنی

بر مایدهٔ غم از کجا میرسدم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۳۹

 

از هرچه که آن خوشست نهی است مدام

تا ره نزند خوشی از این مردم عام

ورنه می و چنگ و روی زیبا و سماع

بر خاص حلال گشت و بر عام حرام

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴۰

 

اسرار ز دست دادمی نتوانم

وانرا بسزا گشاد می نتوانم

چیزیست درونم که مرا خوش دارد

انگشت بر او نهادمی نتوانم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴۱

 

افتاده مرا عجب شکاری چکنم

واندر سرم افکنده خماری چکنم

سالوسم و زاهدم ولیکن در راه

گر بوسه دهد مرا نگاری چکنم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۴۲

 

المنةالله که به تو پیوستم

وز سلسلهٔ بند فراقت رستم

من بادهٔ نیستی چنان خوردستم

کز روز ازل تا بابد سرمستم

مولانا
 
 
۱
۱۷۶۷
۱۷۶۸
۱۷۶۹
۱۷۷۰
۱۷۷۱
۶۴۶۲