گنجور

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۶۰

 

یاران یاران ز هم جدائی مکنید

در سر هوس گریز پائی نکنید

چون جمله یکید دو هوائی مکنید

فرمود وفا که بی‌وفائی مکنید

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۶۱

 

یار خواهم که فتنه‌انگیز بود

آتشدل و خونخواره و خونریز بود

با چرخ و ستارگان به استیز بود

در بحر رود چو آتش تیز بود

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۶۲

 

یاریکه مرا در غم خود می‌بندد

غمگینم از آنکه خوشدلم نپسندد

چون بیند او مرا که من غمگینم

پنهان پنهان شکر شکر می‌خندد

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۶۳

 

یک سو مشکوة امر پیغام نهاد

یک سوی دگر هزار گون دام نهاد

هر نیک و بدی که اول و آخر رفت

او کرد ولی بهانه بر عام نهاد

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۶۴

 

یک لحظه اگر نفس تو محکوم شود

علم همه انبیات معلوم شود

آن صورت غیبی که جهان طالب اوست

در آینهٔ فهم تو مفهوم شود

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۶۵

 

آن جمع کن جان پراکنده بیار

وان مستی هر خواجه و هر بنده بیار

آواز بکش رضای پاینده بیار

ز آواز سرافیل شوم زنده بیار

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۶۶

 

آن زلف سیاه و قد رعناش نگر

شیرینی آن لعل شکرخاش نگر

گفتم که زکوة حسن یک بوسه بده

برگشت و به خنده گفت سوداش نگر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۶۷

 

آن ساقی روح دردهد جام آخر

این مرغ اسیر بجهد از دام آخر

گردد فلک تند مرا رام آخر

وز کرده پشیمان شود ایام آخر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۶۸

 

آن کس که ترا دیده بود ای دلبر

او چون نگرد بسوی معشوق دگر

در دیده هر آنکه کرد سوی تو نظر

تاریک نماید به خدا شمس و قمر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۶۹

 

از عاشق بدنام بیا ننگ مدار

ورنه برو این مصطبه را تنگ مدار

از دردی خم به جز مرا دنگ مدار

ای خونی خونخواره ز ما چنگ مدار

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷۰

 

امروز من از تشنه دهانی و خمار

نی دل دارم نه عقل و نه صبر و قرار

می‌آیم و می‌روم چو انگور افشار

آخر قدح شیره به عصار بسیار

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷۱

 

اندیشهٔ دهرت ز چه بگداخت جگر

طبع تو مزاج دهر نشناخت مگر

پندار که نطفه‌ای نینداخت پدر

انگار که گلخنی نپرداخت قدر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷۲

 

ای آمده ز آسمان درین عالم دیر

و آورده خبرهای سموات به زیر

ز آواز تو آدمی کجا گردد سیر

یارب تو بده دمدمه پنجهٔ شیر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷۳

 

ای آنکه دلت باید در وی منگر

زاهد شو و چشم را بخوابان بگذار

اما چکند چشم که بیرون و درون

بیچارهٔ عشق اوست بیچاره نظر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷۴

 

ای بوده سماع آسمانرا ره و در

وی بوده سماع مرغ جانرا سر و پر

اما به حضور تست آن چیز دگر

مانند نماز از پس پیغمبر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷۵

 

ای خاک درت ز آب کوثر خوشتر

اندر ره تو پای من از سر خوشتر

چون بانگ دف عشق ترا ماه شنید

مه گشت دو تا و گفت چنبر خوشتر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷۶

 

ای دلبر عیّار دلِ نیکوفر

از جملهٔ نیکوان توی نیکوتر

ای از شکرت دهان گلها پر زر

وز هجر، کبود پوش تو نیلوفر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷۷

 

ای دل بگذر ز عشق و معشوق و دیار

گر دیده وری ز هر سه بندی زنار

در توبهٔ نیستی شو و باک مدار

کاین فقر منزه است ز یار و اغیار

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷۸

 

ای زادهٔ ساقی هله از غم بگذر

ای همدم روح قدس از دم بگذر

گفتی که ز غم گریختم شاد شدم

شادی روان خود از این هم بگذر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷۹

 

ای ظل تو از سایهٔ طوبی خوشتر

ای رنج تو از راحت عقبی خوشتر

پیش از رخ بندهٔ معنی بودم

ای نقش تو از هزار معنی خوشتر

مولانا
 
 
۱
۱۷۵۴
۱۷۵۵
۱۷۵۶
۱۷۵۷
۱۷۵۸
۶۴۶۲