گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۳

 

مادام که بار عقل هستی باقی است

از ظلمت جهل وانرستی باقی است

اندر نظر روح تو تا ما و من است

در نفس تو شرک و بت پرستی باقی است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۴

 

یک جرعهٔ می زملک کاوس به است

وز تخت قباد و مردی طوس به است

هر صبحدمی که فاسقی آه زند

از زاری صوفیان سالوس به است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۵

 

ای دل به صلاح اگر نشستی برسی

وین لشکر نفس اگر شکستی برسی

خود را به ریا چند نمایی زاهد

گر بنمایی چنانک هستی برسی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۶

 

بی دیده اگر راه روی بی خبری است

تمکین مطلب ازو که او رهگذری است

قومی که مکرّمند از گفتهٔ حق

تشبیه به گاو و خر کنی عین خری است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۷

 

آنچش نه از انبیا و از خود واداشت

مردان به حیل نشاید از خود واداشت

نابودن بد توان ولیکن نتوان

بدگویان را زگفتن بد واداشت

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۸

 

آن را که حرامزادگی عادت و خوست

عیب دگران به نزد او سخت نکوست

معیوب همه عیب کسان می طلبد

از کوزه همان برون تراود که دروست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۹

 

در حق من ار یکی وگر صد گوید

بدگوی همیشه صفت خود گوید

چون نیکی خویشتن به من می بخشد

نیکش بادا هر که مرا بد گوید

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۲۰

 

بی هیچ یقین چو بدگمانی باشی

بد باشی اگر چه نیک دانی باشی

تو عمر به بد گفتن من صرف مکن

من سود کنم تو در زیانی باشی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۲۱

 

با برگ مژه سد سکندر سفتن

صد آتش نمرود به دیده سفتن

به باشد از آنک دوستان خود را

در پیش ستودن و زپس بد گفتن

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۲۲

 

خواهی که بر خدای باشی مقبول

نیک همه خلق گو و می باش حمول

بگذر زطریق غیبت ای نفس فضول

آخر بتر از زناش گفته است رسول

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۲۳

 

تا خانقه حرص تو ویران نشود

دشوار زمانه بر تو آسان نشود

تا بر سر آز خویشتن پا ننهی

این کافر نفس تو مسلمان نشود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۲۴

 

هان ای «واحد» زباد حرصی تو اسیر

زان نیست تو را زآتش حرص گزیر

خاکت بر سر صوفی و دریوزهٔ زر

ای رفته زرویت آب درویش و امیر

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۲۵

 

از آتش حرص و آز تا چند نفیر

ای آب زروی رفته پندی بپذیر

ای خوار چو خاک راه تا چند امیر

ای عمر به باد داده میری کم گیر

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۲۶

 

گر بر سر نفس عقل را میر کنم

بر گردن او زتوبه زنجیر کنم

زنجیر گسل کند چو مرداری دید

با این سگ بی ادب چه تدبیر کنم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۲۷

 

ای خواجه یقین را به گمان می طلبی

وز نکتهٔ آن اگر نشان می طلبی

با قید طمع صید فراغت مطلب

برخیز ازین اگر تو آن می طلبی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۲۸

 

گر با خردی تو چرخ را بنده مشو

در پای طمع خوار و سرافکنده مشو

چون آتش تیز باش و چون آب روان

چون خاک به هر باد پراکنده مشو

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۲۹

 

خود را به طمع درین بلا افکندی

بگسل زطمع تا تو درو پیوندی

تا هست طمع بدان که اندر بندی

رستی تو چو دندان طمع برکندی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۳۰

 

ای دل چو نصیب تست سرگردانی

از طالع شوم خود چه سرگردانی

چون رزق تو این است کز اوّل دادند

پس جهد تو هیچ است دلا نادانی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۳۱

 

در راه طلب زنیست هستی خیزد

اثبات درستی از شکستی خیزد

از لقمه طمع ببُر که در هر دو جهان

آفت همه از لقمه پرستی خیزد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۳۲

 

صوفی غم جان خور تو غم نان تا کی

وز پرورش این تن نادان تا کی

اندر پی طبل شکم و نای گلو

این رقص زنخ به ضرب دندان تا کی

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۱۳۲۴
۱۳۲۵
۱۳۲۶
۱۳۲۷
۱۳۲۸
۶۴۶۲