گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۶۰

 

درد ره فقر به زهَر درمان است

دانستن آن نه ذوق هر نادان است

خاک کف پای کمترین درویشی

تاج سر سردارترین سلطان است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۶۱

 

در عالم فقر میر و سلطان هیچ است

در درویشی ملک سلیمان هیچ است

گر نفس تو را به این و آن بفریبد

در گوش مکن عشوهٔ آن کان هیچ است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۶۲

 

سلطانی اصل بی گمان درویشی است

سرداری بی نام و نشان درویشی است

این محتشمی که مردمانش طلبند

دانی که چه چیز باشد آن درویشی است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۶۳

 

امروز بده بدان جهانی که به است

بستان سبکی را به گرانی که به است

ملکی که به یک نفس مشوّش گردد

درویشی از آن ملک ندانی که به است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۶۴

 

گفتی عالم به پای درویشان است

عالم همه از برای درویشان است

زنهار مخوان تو هر گدا را درویش

سلطان جهان گدای درویشان است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۶۵

 

سرمایهٔ ملک جاودان درویشی است

درویش تن است و جان آن درویشی است

افلاس و گدایی نبود درویشی

پرداختن دل زجهان درویشی است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۶۶

 

مقبل بود آنک آشنای دَرِ اوست

مُدبِر باشی گرت نه رای دَرِ اوست

گر درویشی گدایی از سلطان چیست

آن سلطانان همه گدای دَرِ اوست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۶۷

 

آن نقطه که در فقر نهان آوردند

از بهر بسی زنده دلان آوردند

دیوان صفا که پنج نوبت می زد

افسوس که قومی به زیان آوردند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۶۸

 

عالم همه سر به سر گدایان دارند

محنت همه خویشتن نمایان دارند

اندر عالم به دست کس چیزی نیست

ور هست همین برهنه پایان دارند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۶۹

 

شاهان جهان چاکر درویشانند

عالم همه خاک در درویشانند

معصومانی که ساکنان قدسند

با این همه اجرا خور درویشانند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۷۰

 

اندر ره فقر دیده نادیده کنند

هرچ آن نه حدیث اوست نشنیده کنند

خاک در او باش که شاهان جهان

خاک در تو چو سرمه در دیده کنند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۷۱

 

بادی که زکوی فقر گرد انگیزد

بر آتش کبر آب تواضع ریزد

حقّا که هزار تاج کسری ارزد

گردی که زپای این گدایان خیزد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۷۲

 

درویش کسی بود که در خود نگرد

خود را ز جهان نفس بیرون شمرد

دنیاش نباشد غم عقبی نخورد

آن است رونده کاین چنین ره سپرد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۷۳

 

گر شهوت توسن تو رام تو شود

در خطّهٔ جان خطبه به نام تو شود

ور زانک تو در فقر به غایت برسی

سلطان همه جهان غلام تو شود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۷۴

 

درویش که اسرار نهان می‌بخشد

هردم ملکی به رایگان می‌بخشد

درویش کسی نیست که نان می‌خواهد

درویش کسی بود که جان می‌بخشد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۷۵

 

درویش زخودپرستی آزاد بود

ظاهر چو خراب و باطن آباد بود

او را که زلطف ایزدی داد بود

از ردّ و قبول خلق آزاد بود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۷۶

 

هر دل که درو دُرّ معانی بندد

ایذای چنین طایفه را نپسندد

این گریهٔ صوفیان ندانی از چیست

در ماتم آن کس که برایشان خندد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۷۷

 

درویش به غم همیشه خرّم باشد

اندر ره فقر زخم مرهم باشد

گر درویشی تو بابلا خوش می باش

کس جای حدیث عافیت کم باشد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۷۸

 

میل دل ما جز به فقیری نبود

خرسند به میر جز اسیری نبود

از صدق اثری در دل شخصی دیدم

ورنه دل ما منزل میری نبود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۷۹

 

دانی چه بود جان و جهانِ درویش

دانی چه بود امن و امانِ درویش

آن ملک که بی امان و بی خصم بود

دانی که کدام باشد آنِ درویش

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۱۲۹۱
۱۲۹۲
۱۲۹۳
۱۲۹۴
۱۲۹۵
۶۴۵۴