گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۶۶ - الطریقة

 

چون آمده ای درین بیابان حاصل

چون بی خبران مباش از خود غافل

گامی می زن به قدر طاعت منشین

کاسوده و خفته در نیابد منزل

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۶۷ - الطریقة

 

اسرار طریقت نشود حل به سؤال

نه نیز به در باختن حشمت و مال

تا خون نکنی دو دیده در پنجه سال

هرگز ندهند راهت از قال به حال

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۶۸ - الطریقة

 

در راه طلب دلیل باید نه دلال

در عالم عشق میل باید نه ملال

سر در سر یار کن [همی] در همه حال

صل من تهوی و لا تبال العذّال

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۶۹ - الطریقة

 

در گمراهی طالب راه اوییم

هرگونه که هست در پناه اوییم

بر ما قلمی نیست چنین می دانیم

ما مسخرگان بارگاه اوییم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۷۰ - الطریقة

 

تا یوسف دل را نکنی از بن چاه

یعقوب خرد ضریر باشد در راه

خواهی که عزیز مصر باشی در راه

از عشق کمر ببند و از صدق کلاه

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۷۱ - الحقیقة

 

در راه خرد امین و طرار یکی است

واندر پس پرده سرّ و اسرار یکی است

سلطان و گدا و بت پرست و کافر

آنجا که حقیقت است هِرچار یکی است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۷۲ - الحقیقة

 

جز نیستی تو نیست هستی به خدا

ای هشیاران خوش است مستی به خدا

گر بت زبر ای حق پرستی روزی

حقّا که رسی زبت پرستی به خدا

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۷۳ - الحقیقة

 

هر دل که ورا زعلم حق نیرو نیست

او لایق این طریق تو بر تو نیست

در عالم اسباب عجایب حالی است

کس با او نیست و هیچ کس بی او نیست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۷۴ - الحقیقة

 

ای دوست میان من و تو گرنه دُوی است

پس این که گهی نالد و گه نازد کیست

ما را همه عمر در طلب باید بود

گر من توم و تو من، طلب کاری چیست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۷۵ - الحقیقة

 

از کوی و مکان گذشت آب و گل ما

وز وصف و بیان گذشت حال دل ما

ما را زقبول و [ردّ کس] باکی نیست

چون دلبر ما همره و هم منزل ما

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۷۶ - الحقیقة

 

بی می همه نوبهار عالم دی توست

در صحبت می دو کون ادنی شی توست

از می همه لعل آب روان فهم مکن

هر چه از تو تو را بازستاند می توست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۷۷ - الحقیقة

 

از عالم کفر تا به دین یک نفس است

وز منزل شک تا به یقین یک نفس است

این یک نفس عزیز را خوار مدار

چون حاصل عمر ما همین یک نفس است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۷۸ - الحقیقة

 

ره رفتن تحقیق به گامت دور است

وان لذّت مقصود زکامت دور است

تا در طلب مال و قبولی شیخا

بوی گل فقر از مشامت دور است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۷۹ - الحقیقة

 

بر حال منت دسترسی نیست که نیست

واندر دلم از تو نفسی نیست که نیست

تنها نه منم چنین که در جمله جهان

زین سان که منم از تو کسی نیست که نیست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۸۰ - الحقیقة

 

این کار تو را کارگزار دگر است

نیک و بد تو به اختیار دگر است

علم و عمل و ریاضت و جهد و ثبات

راه طلب است و یافت کار دگر است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۸۱ - الحقیقة

 

کار ارچه به من نیست ولی بی من نیست

فاعل جان است و فعل جان بی تن نیست

در ظلمت تن چراغ باید جان را

عقل ارچه چراغ است و به خود روشن نیست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۸۲ - الحقیقة

 

این مردمک دیده سحرگه برخاست

برخاست صَلای عاشقان از چپ و راست

گفتم که تیمم کنم از خاک درش

دل گفت که غسل کن کنار دریاست

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۸۳ - الحقیقة

 

دانستن این حدیث کار دیده است

سرگشته شد آن کس که ازین پرسیده است

رهرو چو تویی و ره تو و منزل تو

اشکال همین است که این پوسیده است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۸۴ - الحقیقة

 

هر دل که به میدان هوای تو بتاخت

با نیک و بد زمانه یکسان در ساخت

دلها همه در بوتهٔ عشق تو گداخت

چونانک تویی جز تو کست می نشناخت

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۸۵ - الحقیقة

 

دل نیست کز آتش غمت سوخته نیست

یا جان که به تیر غم تو دوخته نیست

تن هست ولیکن ادب آموخته نیست

زان است که شمع وصل افروخته نیست

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۱۲۷۹
۱۲۸۰
۱۲۸۱
۱۲۸۲
۱۲۸۳
۶۴۵۴