گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۲۶ - العبودیة

 

گر بد داند و گر نکو او داند

گر جرم کند و گر عَفو او داند

تا زنده ام از وفا نگردانم روی

من بر سر آنم آن او او داند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۲۷ - العبودیة

 

می دان که اگر او دمی آن تو شود

کار دل تو به کام جان تو شود

خود را باشی تو را به خود باز هلد

او را شو تا او همه آن تو شود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۲۸ - العبودیة

 

گر کم کوشی به کار خود گر بسیار

جز کردهٔ او برون مَیا از سر کار

بگذار تو اختیار و با خواجه بساز

تو بنده ای و بنده نباشد مختار

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۲۹ - العبودیة

 

چون از در او هیچ مرا نیست گزیر

ای دل درِ او گیرو در آن درگه میر

زنهار ازو بادگری روی مکن

ما را درِ او بس مَه امیر و مَه وزیر

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۳۰ - العبودیة

 

او را به کف آور کم اینها همه گیر

کز جمله گزیر است وزو نیست گزیر

خود رابی او امیر عالم شده گیر

هم او گوید تو را که ای میر بمیر

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۳۱ - العبودیة

 

دل را دیدم شیفته در راه هوس

وز غایت غم نه پیش می دید و نه پس

گفتم که تو را خلق چنین عاجز کرد

درگاه خدا گزین کزین درگه بس

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۳۲ - العبودیة

 

هرگاه که آنچنان کَت افتد باشی

هر چند که نیک می کنی بد باشی

در بندگیش چو نفع خود می طلبی

بی هیچ گمان تو بندهٔ خود باشی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۳۳ - العبودیة

 

حُسنی که گواه صنع معبود بود

چون حسن بتم زلطف موجود بود

رو بر در او ایاز می باش مُدام

تا عاقبت کار تو محمود بود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۳۴ - العبودیة

 

رو در پی درد او که درمان گردی

گر جز در او زنی پشیمان گردی

تاج سر دیگران نیرزد خاکی

خاک در او باش که سلطان گردی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۳۵ - العبودیة

 

بر خاک در تو تحفه گر جان باشد

همچون مثل زیره به کرمان باشد

دین و دل و دنیا چو فدای تو کنند

پای ملخ مور سلیمان باشد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۳۶ - العبودیة

 

در بندگیش اگر تو نیکو باشی

فرمان ده این طارم نُه تو باشی

اول قدم آن است که او را طلبی

آخر قدم آن بود که تو او باشی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۳۷ - العبودیة

 

گر بنوازی بندهٔ مقبول توَم

ور ننوازی چاکر معزول توَم

با ردّ و قبول تو مرا کاری نیست

زیرا که بهر دو حال مشغول توَم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۳۸ - العبودیة

 

آن کس که به بندگی قرارش باشد

با چون و چرای او چه کارش باشد

گر بنده ای اختیار در باقی کن

آن خواجه بود که اختیارش باشد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۳۹ - العبودیة

 

ای از تو خرابی سبب آبادی

وز یک غم تو هزار جان را شادی

در بندگیت از دو جهان آزادم

هرگز دیدی بنده بدین آزادی؟

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۴۰ - الطریقة

 

آن کس که درون سینه را دل پنداشت

دانست که هرچ هست حاصل پنداشت

علم و عمل و زهد و تمنّا و هوس

این جمله ره است و خواجه منزل پنداشت

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۴۱ - الطریقة

 

درمان غمت امید بی درمانی است

راه طلبت بی سر و بی سامانی است

سرمایهٔ جمله پای داران ارزد

آن سر که در او مایهٔ سرگردانی است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۴۲ - الطریقة

 

ای آنک تو را امید آبادانی است

آباد شدن در ره او ویرانی است

تا کی گویی که سرّ عشق او چیست

سرمایهٔ این حدیث سرگردانی است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۴۳ - الطریقة

 

هر آبادی از غم او ویرانی است

هر دانایی در ره او نادانی است

وآن کاو گوید که سرّ سرّش دانم

چون در نگری هنوز سرگردانی است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۴۴ - الطریقة

 

آزار طلب مکن که طامات این است

بگذار خرابی که خرابات این است

آن نیست کرامات که بار تو کشند

بار همه کس کش که کرامات این است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۴۵ - الطریقة

 

آن را که زخود نماند با خود اثری است

از خود زخودی و بیخودی بی خبری است

بر حلقهٔ خاص در شو ایرا که دری است

از حلقهٔ خود چه حلقه بیرون دری است

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۱۲۷۷
۱۲۷۸
۱۲۷۹
۱۲۸۰
۱۲۸۱
۶۴۵۴