گنجور

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

خال ستم زمانه می بین و مپرس

از رنگ رخم نشانه می بین و مپرس

احوال درون خانه از من مطلب

خون بر در آستانه می بین و مپرس

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

از کوی بلا، پای نگهدار ای دل

گر جان خواهی، جای نگهدار ای دل

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

توبه زهاد بباید شکست

پرده عشاق بباید درید

هرچه نه جانست بباید فروخت

مهر چنان روی بباید خرید

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

هر کرا عشق اختیار کند

بیقراری بر او قرار کند

نه عجب گر ز شعبده هوست

چشمم از آرزو چهار کند

انتظارم مده که آتش و آب

[...]

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

از دوست به هر زخمی افگار نباید شد

وز یار به هر جوری بیزار نباید شد

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

دارم سخنان تازه و زر کهن

آخر به کف آرمت به زر یا به سخن

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

روزگاریست این که دیناری

ارزد آن کس که یک درم دارد

زر ندارد بنفشه چون نرگس

قامتش زان همیشه خم دارد

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

زر اگر مایل خران نشدی

حلقه فرج استران نشدی

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

صبر با عشق بس نمی آید

یار فریاد رس نمی آید

دل به کاری که پیش می نشود

یک قدم باز پس نمی آید

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

نومید مشو اگر چه امید نماند

کس در غم روزگار جاوید نماند

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

خورشید رخا ز روی ناخرسندی

چون سایه به هر خسی همی پیوندی

من در غم تو چرا بر می گریم و تو

بر من ز سر طنز چو گل می خندی

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

بعد از این دست ما و دامن دوست

پس از این گوش ما و حلقه یار

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا

کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

بیا که عاشق رنجور را خریداریم

فتادگان جهان را به لطف برداریم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

از دور بدیدم آن پری را

آن رشک بتان آزری را

در مغرب زلف عرض داده

صد قافله ماه و مشتری را

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۷ - داستان عشق و گنده پیر و سگ گریان

 

هم باز خورد به تو بلائی آخر

واندر تو رسد ز من دعائی آخر

درد دل من چنین نماند پنهان

سر بر کند این درد به جائی آخر

ظهیری سمرقندی
 
 
۱
۱۲۳۳
۱۲۳۴
۱۲۳۵
۱۲۳۶
۱۲۳۷
۶۴۵۴