عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۹
نی حال من و تو ماهوش میگوید
بشنو که درین فصل چه خوش میگوید
گل نیز چو در خارکشی افتادست
بلبل همه راه خارکش میگوید
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۱۰
گل بی سر و پای خویشتن میانداخت
خود را به میان انجمن میانداخت
از رشک رخت به خاک ره میافتاد
پس خاک به دست با دهن میانداخت
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۱۱
چون برگِ گلت بدید گلبرگِ طری
شق کرد قَصَب به دست بادِ سحری
شد تا به برِ گلابگر جامه دران
از شرم رخت در آتش افتاد و گری
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۱۲
در پیش رخ تو آفتاب افسانهست
در جنبِ لبت جام شراب افسانهست
چون گل بشکفت و رونقِ روی تو دید
از شرمِ تو آب شد، گلاب افسانهست
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۱۳
گل بین که گلابِ ابر میدارد دوست
وز خنده چو پسته مینگنجد در پوست
تا بادِ صبا بر سرِ گل مُشک افشاند
مینازد از آن باد که اندر سرِ اوست
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۱۴
گل گفت که رفتنم یقین افتادست
یک یک ورقم فرا زمین افتادست
از عمرِ عزیز اگرچه صد برگم من
بی برگ فتادهام، چنین افتادست
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۱۵
گل گفت: اگرچه ابر صدگاهم شُست
آن دست همی ز عمر کوتاهم شُست
بلبل بر گل ازین سخن زار گریست
یعنی همه روز خون به خون خواهم شُست
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۱۶
گل گفت که دست زرفشان آوردم
خندان خندان سر به جهان آوردم
بند از سرِ کیسه برگرفتم رفتم
هر نقد که بود با میان آوردم
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۱۷
گل گفت که تا روی گشادند مرا
هم بر سر پای سر بدادند مرا
هر چند لطیفِ عالمم میخوانند
بنگر تو که چه خار نهادند مرا
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۱۸
گل گفت که تا چشم گشادند مرا
دیدم که برای مرگ زادند مرا
هر چند که صد برگ نهادند مرا
بی برگ به راه سر بدادند مرا
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۱۹
گل گفت: کسم عمر به دریوزه نداد
دادِ دلِ من گنبدِ فیروزه نداد
ایام اگر چه داد صد برگ مرا
چه سود که برگِ عمر یک روزه نداد
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۲۰
گل گفت: ز رخ نقاب باید انداخت
جان در خطر عذاب باید انداخت
چون در آتش گلاب میباید شد
ناکامْ سپر بر آب باید انداخت
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۲۱
گل گفت: که گه زخم زند صد خارم
گه باد به خاک ره فشاند خوارم
گه مردِ گلابگر بر آتش نهدم
آخر منِ غم کش چه جنایت دارم
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۲۲
گل گفت: مرا خون جگر خواهد ریخت
بر خاک رهم کنار زر خواهد ریخت
ای ابر! بیا و آب زن بر رویم
کآبِ رخ من گلابگر خواهد ریخت
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۲۳
گل گفت که چند اوفتم در پستی
بیرون تازم با سپری از مستی
تا غنچه بدو گفت: سپر میچکنی
انگار که چون من کمری بر بستی
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۲۴
گل گفت: نقاب برگشادیم و شدیم
از دست به دسته اوفتادیم و شدیم
چون عمر وفا نکرد هم بر سرِ پای
ما دستهٔ خویش باز دادیم و شدیم
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۲۵
گل گفت: چنین که من کنون میآیم
حقا که خلاصهٔ جنون میآیم
شاید اگر آغشتهٔ خون میآیم
چون از رحمِ غنچه برون میآیم
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۲۶
گل گفت: کسم هیچ فسون مینکند
درمان من غرقه به خون مینکند
زین پای که من بر سر آتش دارم
کس خار گلابگر برون مینکند
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۲۷
گل گفت: گلابگر چو تابم ببرد
در زیرِ جُلَیلِ غنچه خوابم ببرد
من میشکفم گلابگر میآید
تا بر سرِ آتش همه آبم ببرد
عطار » مختارنامه » باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد » شمارهٔ ۲۸
گل گفت: که با گلابگر هر سحری
اول پیکان نمودم آخر سپری
چون جنگ نداشت سود زر بر کفِ دست
بنمودمش و نکرد این هم اثری