گنجور

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷

 

چرا پیش تو کاوهٔ خام‌گوی

بسان همالان کند سرخ روی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷

 

هر آنکس کزان پیشه بد نام‌جوی

به سوی فریدون نهادند روی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۸

 

به اروند رود اندر آورد روی

چنان چون بود مرد دیهیم جوی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۹

 

به خشکی رسیدند سر کینه جوی

به بیت‌المقدس نهادند روی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۰

 

برون آورید از شبستان اوی

بتان سیه‌موی و خورشید روی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۰

 

بکشتش به زاری و من کینه جوی

نهادم سوی تخت ضحاک روی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۰

 

کمر بسته‌ام لاجرم جنگجوی

از ایران به کین اندر آورده روی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۱

 

بفرمود شاه دلاور بدوی

که رو آلت تخت شاهی بجوی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۱

 

نشست از بر بارهٔ راه جوی

سوی شاه ضحاک بنهاد روی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۲

 

جهاندار ضحاک ازان گفت‌گوی

به جوش آمد و زود بنهاد روی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۲

 

پس آنگاه ضحاک شد چاره جوی

ز لشکر سوی کاخ بنهاد روی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲

 

مرا گفت شاه یمن را بگوی

که بر گاه تا مشک بوید ببوی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲

 

کجا از پس پرده پوشیده روی

سه پاکیزه داری تو ای نامجوی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲

 

سه پوشیده رخ را سه دیهیم جوی

سزا را سزاوار بی‌گفت‌وگوی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲

 

سراینده را گفت کای نامجوی

زمان باید اندر چنین گفت‌گوی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲

 

وگر آرزو‌ها سپارم بدوی

شود دل پر آتش پر از آب روی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲

 

شنیدستم از مردم راه‌جوی

که ضحاک را زو چه آمد بروی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۲

 

ازو آرزو‌های پرمایه جوی

که کردار آنرا نبینند روی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۳

 

پر از آفرین لب ز ایوان اوی

سوی شهریار جهان کرد روی

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » فریدون » بخش ۴

 

به سوی فریدون نهادند روی

جوانان بینادل راه جوی

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۲۲۴
sunny dark_mode