عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
گر زاهد را جمال آن روی رسد
ما را بسر کوی یکی هوی رسد
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
روشن تر از آفتاب باید رایی
تا بشناسد مزاج هر سودایی
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
از وصف تو ای دوست خرد گم ره شد
مانندۀ تو تویی سخن کوته شد
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
عشق پوشیده است و هرگز کس ندیدستش عیان
لافهای بیهده تا کی زنند این عاشقان
هر کسی در قدر خود لافی و وصفی میزنند
عشق او پاکست و صافی از چنین و از چنان
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
آنکس که نه عشق را شریعت دارد
کافر باشد که دین طبیعت دارد
هر کس که شریعت و حقیقت دارد
شاهد بازی دین و طریقت دارد
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
نه من منم نه تو توی نه تو منی
هم من منم هم تو توی هم تو منی
من با تو چنانم ای نگار خُتَنی
کاندر غلطم که من توم یا تو منی
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
از دست بت شاهد، جان بیجان شد
دل در طلب وصلش بی درمان شد
او خود بخودی ز ما همی پنهان شد
کفر و اسلام نزد ما یکسان شد
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
نادیده رخان تیره ایامان را
نادیده ز دور دوزخ آشامان را
دعوی چه کنی عشق دلارامان را
با عشق چه کارست نکونامان را
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
صابَرَ الصَّبْرَ فَاستَغاثَ بِهِ الصَّبْرُ
فَصاحَ الْمُحِبُّ یا صَبْرُ صَبْراً
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
ای دریغا کین شریعت ملت رعنایی است
ملت ما کافری و ملت ترسایی است
کفر و ایمان زلف و روی آن بت یغمایی است
کفر و ایمان هر دو اندر راه ما یکتایی است
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
آن بت شاهد که عشقش در میان جان ماست
هجراو در دست و وصلش مرهم و درمان ماست
روی او دینست و قبله، زلف او کفرست و شرک
پسخوداوبیهیچ شک هم کفر وهمایمان ماست
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
آنها که بر آسمان صحبت ماهند
بر تختۀ شطرنج ملامت شاهند
و آنها که ز سر این سخن آگاهند
گمراه خلایقاند و خود بر راهند
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
رو تا بخرابات خروشی بزنیم
در میکده در شویم و نوشی بزنیم
دستارو کتاب را فرستیم گرو
بر مدرسه بگذریم و دوشی بزنیم
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
اندر ره عشق سرسری نتوان رفت
بی درد و بلا و بی سری نتوان رفت
خواهی که پس از کفر بیابی ایمان
تا جان ندهی بکافری نتوان رفت
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
ترسم که من از عشق تو شیدا گردم
وز زلف چلیپای تو ترسا گردم
و آنگه بخرابات ز ناگه روزی
در دامنت آویزم و رسوا گردم
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
ای شمع بهر جمع، منت پروانه
وز عشق توم بخود همه پروا، نه
لعل تو مرا بوسگکی پذرفتست
با زلف بگو تا بدهد پروانه
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
دل من بستۀ آن دو زلف چون شست شدست
جان در سرچشم کافرش مست شدست
ای جان جهان نه کفر ودینست مرا
دریاب مرا که کارم از دست شدست
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
جانا دلم از زلف خود آویختهای
وین جان بغم عشق برآمیختهای
تا در تنم این شور برانگیختهای
خون جگرم ز دیدگان ریختهای
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
درعشق ملامتی و رسوایی به
کافر شدن و گبری و ترسایی به
پیش همه کس عاقل ورعنایی به
واندر ره ما سواد و رسوایی به
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل عاشر - اصل و حقیقت آسمان و زمین نور محمد ص و ابلیس آمد
اندر ره عشق کفر و ترسایی به
درکوی خرابات تو رسوایی به
زُنّار بجای دلق یکتایی به
سودایی و سودایی و سودایی به