عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۸
هر که سر رشتهٔ تو یابد باز
درش از سوزنی کنند فراز
عاشق تو کسی بود که چو شمع
نفسی میزند به سوز و گداز
باز خندد چو گل به شکرانه
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹
ای روی تو شمع پردهٔ راز
در پردهٔ دل غم تو دمساز
بی مهر رخت برون نیاید
از باطن هیچ پرده آواز
از شوق تو میکند همه روز
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۰
ای شیوهٔ تو کرشمه و ناز
تا چند کنی کرشمه آغاز
بستی در دیده از جهانم
بر روی تو دیده کی کنم باز
ای جان تو در اشتیاق میسوز
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱
ذرهای دوستی آن دمساز
بهتر از صد هزار ساله نماز
ذرهای دوستی بتافت از غیب
آسمان را فکند در تک و تاز
باز خورشید را که سلطانی است
[...]
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۴۴
میپرسیدی که چیست این نقش مجاز
گر بر گویم حقیقتش هست دراز
نقشیست پدید آمده از دریایی
وانگاه شده به قعر آن دریا باز
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۷۱
تا چند کنی عزیمت دریا ساز
مردانه رو و خویش به دریا انداز
گر هست روی در بُنِ دوزخ مانی
ور نیست روی خویش کجا یابی باز
عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۸۴
آن سالک گرم روْ که در شیب و فراز
چون شمع فرو گداخت در سوز و گداز
کلّی دلش از عالم جزوی بگرفت
یک نعره زد و به عالم کل شد باز
عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۴۵
خواهی که ببینی تو به پیدایی راز
خود را ز ورای عقل سودایی ساز
گویی تو که هرچه اندرو مینگرم
چشمی است به صد هزار زیبایی باز
عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۸۳
در محو دلم ز خویشتن مانَد باز
در توحیدم حجاب افتد آغاز
کاری که مرا فتاد با آن دمساز
کوتاه کنم قصه که کاریست دراز
عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۲۱
گر میخواهی که بازیابی این راز
بیخود شو و با بیخودی خویش بساز
چون بیخودیست اصل هر چیز که هست
تو کی یابی چو در خودی جوئی باز
عطار » مختارنامه » باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا » شمارهٔ ۶۱
از بس که دلم به بینشان داشت نیاز
بینام ونشان بماندم در تک و تاز
سی سال به جان نشان جانان جستم
من گم شدم ونیافتم او را باز
عطار » مختارنامه » باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد » شمارهٔ ۲۷
پنهان گهریست در پسِ پردهٔ راز
وندر طلبش خلق جهان در تک و تاز
با هر دو جهان زیر و زبر میآیی
با خویشتن آی تا گهر یابی باز
عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۱۹
این دل که بسوخت روز و شب در تک و تاز
میجوشد و میجوید و میگوید راز
چندان که بدین پرده فرو داد آواز
دردا که کسش جواب مینَدْهَد باز
عطار » مختارنامه » باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود » شمارهٔ ۲۲
ای در غم نان و جامه و آز و نیاز
افتاده به بازار جهان در تک و تاز
کاری دگرت نیست به جز خوش خفتن
گه مزبله پر میکن و گه میپرداز
عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۱۹
تا کی باشی چو آسمان در تک و تاز؟
در زیر قدم شو چو زمین پستِ نیاز
گر صبر کنی، صبر کند کار تو راست
ور نه پس و پیش میدو و کژ میباز
عطار » مختارنامه » باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن » شمارهٔ ۲۷
خود را چو زخواب و خور نمیداری باز
پس چه تو، چه آن ستور، در پردهٔ راز
آخر ز وجود خویشتن شرمت نیست
معشوق تو بیدارو تو خوش خفته به ناز
عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۱۷
تا کی باشم گرد جهان در تک و تاز
سیر آمدم از جهان و از آز و نیاز
مرگی که مرا رهاند از عمر دراز
حقا که به آرزوش میجویم باز
عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۲
در عشق مرا چه کار با پردهٔ راز
کار من دل سوخته اشک است و نیاز
هر چند که جهد میکنم در تک و تاز
از دیدهٔ من اشک نمیاستد باز
عطار » مختارنامه » باب بیست و هشتم: در امیدواری نمودن » شمارهٔ ۳
تا کی باشم گِردِ جهان در تک و تاز
بر هیچ نه قطع میکنم شیب و فراز
چیزی که فلک نیافت در عمرِ دراز
من میطلبم تا ز کجا یابم باز