گنجور

عطار » مختارنامه » باب سی و نهم: در صفتِ میان و قدِ معشوق » شمارهٔ ۱

 

گفتم که «ترا عقل مه تابان گفت»

گفتا که «ز دیوانگی و نقصان گفت»

گفتم که «میان تست این یا مویی»

گفتا که «درین میان سخن نتوان گفت!»

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و نهم: در صفتِ میان و قدِ معشوق » شمارهٔ ۲

 

ای ماه! گشاده کن به وصلت گرهم

تا من ز فرو بستگی غم برهم

از جانب من میانِ ما مویی نیست

آن موی میان تست، من بی‌گنهم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و نهم: در صفتِ میان و قدِ معشوق » شمارهٔ ۳

 

ای عقل ز شوق تو فغان در بسته

در وصف تو دل از دل و جان در بسته

وی پیش میان تو – که گوئی عدم است

هر جا که وجودی است میان در بسته

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و نهم: در صفتِ میان و قدِ معشوق » شمارهٔ ۴

 

جانا چو برت حریر میبینم من

دل در غم او اسیر میبینم من

ای موی میان! میانِ چون موی ترا

موئی است که در خمیر میبینم من

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و نهم: در صفتِ میان و قدِ معشوق » شمارهٔ ۵

 

من بی سر و سامان تو خواهم آمد

در کیش تو قربان تو خواهم آمد

هر چند که با میان خوشم میآید

با لعلِ بدخشان تو خواهم آمد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و نهم: در صفتِ میان و قدِ معشوق » شمارهٔ ۶

 

با روی تو ماه را محل نتوان یافت

مثلت ز ابد تا به ازل نتوان یافت

چون بر برِ سیمین تو جویم بدلی

زیرا که بران سیم بدل نتوان یافت

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و نهم: در صفتِ میان و قدِ معشوق » شمارهٔ ۷

 

جائی که چنان خطّ سیه رنگ آید

شک نیست که پای حسن در سنگ آید

و آن را که میان! بود بدین باریکی

نادر نبود اگر قبا تنگ آید

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و نهم: در صفتِ میان و قدِ معشوق » شمارهٔ ۸

 

نه دل به تمنای تو در بر گنجد

نه عقل ز سودای تو در سر گنجد

ای موی میان! از کمرت در رشکم

کانجا که وی است موی می در گنجد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و نهم: در صفتِ میان و قدِ معشوق » شمارهٔ ۹

 

ای عشق توام کار به جان آورده

سودای توام موی کشان آورده

وردی که به سالها کسی یاد نداشت

عشقِ کمرِ تو با میان آورده

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و نهم: در صفتِ میان و قدِ معشوق » شمارهٔ ۱۰

 

وقت است که دل از دو جهان برگیریم

صد گنج ز وصل تونهان برگیریم

بنشین تو و دست در کمر کن با ما

تا ما کمرِ تو ازمیان برگیریم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و نهم: در صفتِ میان و قدِ معشوق » شمارهٔ ۱۱

 

بی روی تو مه راهِ تماشا نگرفت

بی زلف تو شب پردهٔ سودا نگرفت

گر سرو همه جهان به آزادی خورد

بی قدِ تو کارِ سرو بالا نگرفت

عطار