گنجور

 
۱
۲
 

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۱

 

خواهی که ز پرده محرم آیی بیرون،

در پرده نشینی و کم آیی بیرون،

چون موی که از خمیر بیرون آید،

از هژده هزار عالم آیی بیرون

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۲

 

تدبیر تو چیست بغض با حب کردن

با هستی خویشتن تعصّب کردن

چون مینتوان قصد بدان لب کردن

بنشستن و دایماً تعجّب کردن

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۳

 

تو خسته نهیی ز عشق، ور خستهئییی

دل در غم عشق او به جان بستهئییی

گر آگهییی که گم چه گشتهست ازتو

سر بر زانو نشسته پیوستهئییی

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۴

 

تا کی هنر خویش پدیدار کنی

بنشینی و پوستین اغیار کنی

چون در قدمی هزار انکار کنی

تنها بنشین که سود بسیار کنی

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۵

 

بد چند کنی کار نکو کن، بنشین

سجادهٔ تسلیم فرو کن، بنشین

چون شیوهٔ خلق دیدی و دانستی

خط بر همه کش روی بدو کن، بنشین

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۶

 

تا بر ره خلق مینشینی ای دل

در خرمن شرک خوشه چینی ای دل

گر صبر کنی گوشه گزینی ای دل

بینی که درآن گوشه چه بینی ای دل

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۷

 

ای دل هر دم غمی دگرگون میخور

گردن بنه و قفای گردون میخور

وانگاه سری که گوی ره خواهد شد

بر زانوی اندوه نِه و خون میخور

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۸

 

چون درد ترا تا به ابد درمان نیست

گر شاد شوی به قطع جز نقصان نیست

هرگز ز طرب هیچ نخیزد بنشین

در اندوهی که هرگزش پایان نیست

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۹

 

ای دل همه چارهٔ تو بیچارگی است

در گوشه نشستن تو آوارگی است

نانت جگرست و آب خون خوارگیست

اینست علاج تو که یکبارگی است

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۱۰

 

زین شیوه که اکنون دل دیوانه گرفت

کلّی کم آشنا و بیگانه گرفت

چون شادی خویش زهر قاتل میدید

در کوچهٔ اندوهگنان خانه گرفت

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۱۱

 

جانا دل من خویش به دریا انداخت

خود را به بلا بر سر غوغا انداخت

اندوه همه جهان به تنهائی خورد

پس شادی، اگر هست، به فردا انداخت

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۱۲

 

اوّل دل من بر سر غوغا بنشست

هر دم به هزار گونه سودا بنشست

و آخر چو بدید کان همه هیچ نبود

از جمله طمع برید و تنها بنشست

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۱۳

 

در راه تعب ترک طرب باید کرد

وین نفس پلید را ادب باید کرد

ور در طلبی دریغ نیست از گفتار

چندانکه ببایدت طلب باید کرد

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۱۴

 

در عالم مرگ زندگانی دور است

در رنج جهان گنج معانی دور است

خوش باش که دور مرگ نزدیک رسید

ناکامی کش که کامرانی دور است

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۱۵

 

مردی چه بوَد‌؟ رند و مقامر بودن

آزاد ز اول و ز آخر بودن

یک‌رنگ به باطن و به ظاهر بودن

نظّارگی و خموش و صابر بودن

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۱۶

 

از جزو به سوی کل سفر باید کرد

وز کل به کل نیز گذر باید کرد

چون هر کل و هر جزو بدیدی و شدی

آنگاه به کلِّ کل نظر باید کرد

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۱۷

 

هر پرده که بند پرده در خواهد خاست

این پرده مثال آن دگر خواهد خاست

در پیش تو صد هزار پرده‌ست نهان

مشتاب که پرده پرده در خواهد خاست

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۱۸

 

گر دریایی ز شور بنشانندت

ور تیز‌تکی چو مور بنشانندت

بنشین که ز خاستن نخیزد چیزی

ور ننشینی به زور بنشانندت

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۱۹

 

تا کی باشی چو آسمان در تک و تاز‌؟

در زیر قدم شو چو زمین پستِ نیاز

گر صبر کنی‌، صبر کند کار تو راست

ور نه پس و پیش می‌دو و کژ می‌باز

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۲۰

 

گر همچو فلک سالک پیوسته شوی

آخر چو زمینِ پست بنشسته شوی

ای بس که دویدم من و عشقش می‌گفت:

آهسته تَرَک‌! که زود آهسته شوی

۲ بیت
عطار
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۱